فرید الدهر
به ساحت فرید کرامت و دیانت، استاد علم و دانش و عشق و عرفان
علّامه سیّد ابوالحسن حافظیان (ره)
الصلا! ای اوستاد مکتب حبّ و ولا
السّلام! ای رهنورد مقصد شمس الضّحا
زیستی در أرض هفتاد و دو ملّت تا نهی
قل هوالله الأحد را بر لوای آن سرا
شکر نعمت بود هر ذکر سر سجّادهات
تا کنی مخلوق را با فضل خالق آشنا
مکتبت بوده است عمری حوزهی تقوا و حلم
نکتهها گفتی از این هر دو تو با خلق خدا
بود در عزم قدمهای تو عشق اهل بیت (س)
زان شدی معمار درگاه ضریح الرّضا (ع)
لوح محفوظ تو دارد خط و فن از علم غیب
در شگفتند از توانت مردمان با ذکا
شاهکار جاودان شد رمزهای بر حقت
یک به یک را یافتی در پرتو هوش و دها
خدمت جمع بزرگان کردن از احکام توست
تا نمائی شرّ شیطان را ز جان و دل رها
جنّة الاسمای تو شد نسخهی رنج و تعب
چارهساز مردمان خستهی درد و عنا
ناخدای کشتی عرفان شدی در بحر عشق
غرقه حالان را رها کردی ز امواج بلا
یا علیّ گفتی! علیّ گفتی! علیّ گفتی! علیّ!
زان بشد دست تو در دست سخای مرتضا (ع)
حبّذا بر همسر تو فاطمه خاتون که هست
همچو زهرای مطهّر پاک و بی ریب و ریا
در حصین أمن پروردی تو فرزندان عشق
هر یکی با عطر و رنگ و بوی گلزار ولا
مرحبا اخلاف تو خود وارث اخلاق تو
اهل تقوا، اهل دانش، گنج احسان و سخا
یاد روی فاطمه آن دخت گلرویت به خیر
ای دریغا! گشتهای بر داغ هجرش مبتلا
ساقی عشق تو شد فیروزهی قدسیّهات
جرعه جرعه ریزد از لعلش ز تو نوش بقا
فارغ و آسوده از سیم و زر دنیا شدی
خوش نشستی با توکّل بر سر خوان رضا
ظنّ نمانده این که بودی اُسوهی ایمان و علم
بودهای با نقد عرفان صاحب گنج غنا
راحت او راحت تو بود در وقت وداع
یعنی اینک میروی با إذن او از این سرا
یک زبان نه صد زبان باید بود در شرح تو
ای که هستی از خواصّ خالق جلّ و علا
از سعادت چون رسیدم بر مزار پاک تو
تربت پاک تو را کردم به چشمم توتیا
خواستم از تو بگیری از امیرمؤمنان
از برای خستهحالان خطّ جانبخش شفا
از مریدانت بدان «فرزانه» را ای اوستاد
عفو کن گر دارد او از دل نوایی نارسا
«استاد فرزانه یاورزاده شاعر معاصر»
منبع: کتاب حافظ اسرار، صص 217 و 218
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.