شیخ عبدالقائم شوشتری: یک روز در ایام جوانی حرم امام رضا (علیه السلام) مشرف بودم و با اشتیاق به بیان کاملا عوامانه عرض کردم: یابن رسول الله کاش در دوران حیات ظاهری شما بودم و شما را خدمت می کردم حتی منزل شما را جاروب می کردم، ظرفهای شما را می شستم و کارهای شما را انجام می دادم و گریه می کردم.
با خود آهی کشیدم و گفتم البته این زوار زواری نیستند که ائمه می خواهند. الان هم می شود در کفشداری ها بایستم و کفش زوار را بگیرم و تمیز کنم.
بعد از طرف حضرت اشاره شد زود برو منزل آقای حافظیان و من آن روز وعده قبلی نداشتم ایشان از شاگردان بی نظم و بی ادب خوشش نمی آمد، ولی کشش دیگری مرا به آنجا برد.
راه بیست دقیقه ای را ظرف مدت سه دقیقه رفتم.
زنگ خانه را زدم؛ خدمت گذار ایشان بعد باز کردن درب گفتند: آقا منتظر شمایند.
تعجب کردم و به محض نشستن فرمودند:
از اتاق بغل دو تا جعبه هست بیاور و یک قیچی به من دادند و فرمودند: بسم الله الرحمن الرحیم بگو و در جعبه را باز کن.
بعد فرمودند:
خوشا به سعادتتان این دو تا در قبه ی بالای ضریح امام رضا (علیه السلام) نصب خواهند شد در چهار گوشه ضریح و تو اول کسی هستی که اینها را زیارت کردی.
باخوشحالی تمام جریان حرم را صحبت کردم.
فرمودند:بله بله! من فهمیدم برای همین بود که تو را احضار کردم
تو صادقانه گفتی کاش کفش ها را جفت می کردم آنها هم عملا به تو گفتند عمل تو مقبول است.
منبع: کتاب مظهر وصف خدا، صص ۸۹ و ۹۰ و ۹۱
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.