سیده فیروزه حافظیان
- شاعر
- نویسنده
- پژوهشگر
- تحصیلات علوم حوزوی و دانشگاهی (روانشناسی)
- مؤسس و مدیر عامل مؤسسه فرهنگی خاتون قلم (به مدت 15 سال)
در هند متولد شدم، در خانوادهای ایرانی اهل فرهنگ و ادب، پدرم (علامه سیّد ابوالحسن حافظیان) مردی عارف و دانشمند بود که عمری را صرف خدمت به انسانها و تحقیق در علوم مأورایی و حکمت الهی نمود که دستاوردهای او در این زمینه عاید طالبان علم و عمل شد. مادرم نیز بانویی فرهیخته و دارای تحصیلات عالی بود.
خیلی کوچک بودم که از شهر بمبئی به مشهد نقل مکان کردیم. دوران کودکی من در خانهای قدیمی با معماری زیبا و یژگیهای خاص صد سالهاش گذشت. درختان میوه، سرو و کاجهای سر به فلک کشیده، حوض بزرگ سنگی لبریز آب با ماهیهای فراوان قرمز، ایوانها و تاقچههای آجری و محرابی غرق گلهای یاس، شمشادها، باغچههای پر از اطلسی و شمعدانی و حوضخانه بزرگ با کاشیهای رنگی و نقاشیهای بدیع برایم جلوهای عجیب و رؤیایی داشت و شاید باعث زود بیداری قریحه شعر در من شد که حاصل آن سرودن اشعار کودکانهای در خلوت پرندهها و پروانهها بود.
محیط صمیمی خانواده، اساتید علم و ادبی که با پدرم معاشر بودند. استفاده از فضای معنوی که با حضور آنان در خانه ما ایجاد میشد. از همه مهمتر رهنمودهای پدرم، همه اینها مرا در راهی که به ادامه آن علاقمند بودم سوق میداد. این شرایط ادامه داشت تا مسئله ازدواج پیش آمد و خیلی زود، زمانی که همچنان در حال و هوای کودکی بودم و هنوز به دنبال پروانهها و عروسکها.
مشغولیات و روزمرهگیهای زندگی مشترک فضایی متفاوت از خانه پدری برایم به وجود آورد که منجر به فاصله گرفتن از آن خلوتهای انس گردید. و مرا از دنیای نوجوانی و سرخوشیهای آن دور کرد و بعد هم ادامه تحصیلات با وجود داشتن فرزند زمان زیادی بین من وشعر فاصله انداخت.
بعد از دورهای که از نظر خودم توقف بود و رکود، دوباره نیاز به نوشتن در من بیدار شد که در برابر آن نمیتوانستم مقاومت کنم. این حالت شبها خواب را از من میربود و روزهایم غرق در شعر میشد. ثمره این دوران کتاب «از بارانهای عشق» شد که در سال 74 به چاپ رسید. سیر تحولات درونی من همچنان ادامه داشت، تا این که با دیدگاهی تازه و تجربیاتی متفاوت کتاب «ساقهای تا ماه» در سال 78 به دوستداران شعر و ادب عرضه شد.
در یکی از سفرهایم به خارج از کشور متوجه قضاوت نادرست بسیاری از هموطنانم پیرامون فعالیتهای فرهنگی و ادبی زنان کشورم گردیدم. این نوع تصور برایم بسیار سنگین آمد به همین دلیل مصم شدم که در بازگشت به وطن از آثار زنان شاعر و فرهیخته دیارم مجموعهای فراهم آورده و در دسترس همگان قرار دهم. حاصل تلاش و سعی من در این راه کتاب «از عاشقانهترین سرزمینها» دو دهه شعر زن در ایران بود که امیدوارم با ارائه آن توانسته باشم قدمی هر چند کوتاه در راه شناخت شعر شاعران زن که در دو دهه اخیر تحرکت و پویایی داشتهاند بردارم. و به یاری خداوند هم اکنون مشغول بررسی و پژوهش در مورد جلد دوم این کتاب هستم و دیگر شاعرانی که در جلد اول فرصت آشنایی با آنان را نداشتم امیدوارم هر چه زودتر بتوانم این مرحله را هم به انجام برسانم و جلد دوم را به دوستداران شعر و ادب تقدیم کنم. (فروردین 82)
منبع: کتاب ساقهای تا ماه، صص 4-2
همیشه فکر میکردم برای پدرم و خدمات ایشان به خلق برای رضای خدا که بسیاری از آنها را شاهد بودم باید کاری انجام دهم که سرمشقی برای نسل جوان و راهگشای آنان به سوی خوبیها باشد. وقتی کتاب «نشان از بینشانها»؛ شرح زندگی آیت الله آقای نخودکی را که توسط پسرشان نوشته شده بود خواندم تصمیم به جمعآوری آثار و کرامات پدر گرفتم. حضرت شیخ حسنعلی نخودکی استاد بزرگ را تا قبل از آن کتاب کسی به آن صورت نمیشناخت و آن کتاب با استقبال مواجه شد و سبک زندگی این بزرگوار را به همه آموخت. با مطالعه این کتاب احساس کردم که یک گنجینه بزرگ نزد من است و من نیز باید سبک زندگی پدر و کارهای بزرگ و کراماتشان را در قالب کتاب در بیاورم و هدیهای به دوستداران راه و شیوه این بزرگان تقدیم کنم. از همان دوران جوانی شروع به گردآوری آثار و سؤال از افرادی که با پدرم ارتباط داشتند و کرامات ایشان را دیده و شنیده بودند کردم. آنها را یادداشت میکردم و کنار میگذاشتم. چون به کار و بچه داری مشغول بودم این مهم را به مرور زمان انجام دادم. باورم این بود که مردم ما و نسل جوان ما باید بدانند که ما چه اشخاص خاصی داشتیم و برای ترویج اسلام واقعی چه زحماتی کشیدهاند. بهطور جدی از سال 85 با حمایت مادر رحمت الله علیها که همیشه در راه قلم حامی من بودند کارم را شروع کردم. در سال 88 دانشگاه عثمانی در حیدرآباد دکن (هند) فراخوانی با عنوان نشر زبان فارسی و عرفای ایرانی در هند داشت. مقالهای درخصوص پدرم نوشتم و برای این دانشگاه ارسال کردم که مقالهام جزو مقالات برتر شد و به آن دانشگاه دعوت شدم.
منبع: مصاحبه سرکار خانم سیّده فیروزه حافظیان با همشهری آنلاین به مناسبت سالروز رحلت علامه سیّد ابوالحسن حافظیان (ره)
کتاب حافظ اسرار؛ ارجنامهی عارف واصل علامه سیّد ابوالحسن حافظیان، شامل مجموعهای از مقالاتی است که اساتید، عالمان و دوستان صاحب اندیشه و ادیب که از نزدیک یا دور با علامه حافظیان و آثار و کراماتشان آشنایی داشته؛ دربارهی ایشان نوشتهاند؛ که برخی از مقالات به قلم مشهورترین شخصیّتهای علمی و فرهنگی ایرانی است را گردآوری کردم. این کتاب در وسع خود کوشیده است تا چهرهی یکی از عالمان برجسته دینی را برای نسل امروز بهتر معرفی کند. بخشهایی از این کتاب در سال 1389 با همکاری رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران به مناسبت بزرگداشت علامه سیّد ابوالحسن حافظیان در هند، دانشگاه کشمیر به چاپ رسید و در همان مراسم رونمایی شد.
مجموعه اشعار:
- از بارانهای عشق، سال 74
- ساقهای تا ماه، سال 78
- تا فوارهها …، سال ۸۳
- تب هشتم، سال ۹۸
کتابهای پژوهشی:
- از عاشقانهترین سرزمینها (دو دهه شعر زن در ایران)، سال 80
- حافظ اسرار (ارجنامه عارف واصل علامه سیّد ابوالحسن حافظیان)، سال 89
- جلد دوم حافظ اسرار (زندگی و کرامات علامه سیّد ابوالحسن حافظیان در شبه قاره)، در دست تالیف
جوایز:
- برنده جایزه ادبی در کنگره زنان نام آور ایران
- برنده جایزه ادبی در کنگره فاطمه شناسی و تبین حدود و حقوق زنان بسیج خواهران سپاه، سال ۸۲
مقالات و سخنرانی:
- همکاری با مجله سروش و مجله پیام زن درمورد شعر و ادبیات زنان، سالهای 83 و 84
- مقاله نشر زبان فارسی و تأثیر عرفای ایرانی در شبه قاره هند (از مقالات برتر)، دانشگاه عثمانی، حیدرآباد دکن، سال ۸۶
- مقاله و سخنرانی در مورد زنان شاعر در ایران در دانشگاه کشمیر، سال 89
- مقاله و سخنرانی در مورد میرسیدعلی همدانی و علامه حافظیان در دانشگاه کشمیر، سال 90
- مقاله و سخنرانی در مورد عرفای ایرانی دانشگاه جامعه ملیه اسلامیه دهلی نو، سال 94
- حضور و سخنرانی در مورد تأثیر انقلاب اسلامی، ایثار، فداکاری و … در شعر زن ایرانی در مراسم روز زن دانشگاهیان مسلمان در یونیورسیتی بریتیش کلمبیا در ونکوور کانادا، سال 76
- مقاله و سخنرانی در مرکز مهم اسلامی در تورنتو کانادا در مورد میلاد حضرت علی علیه السلام و مکتب تشیع و شعرخوانی، سال 92
- مقاله و سخنرانی در مورد دوستی علامه اقبال با عرفای شیعه ایرانی؛ علامه هروی و علامه حافظیان و تأثیر پذیری در شعر اقبال و … (به عنوان میهمان ویژه دانشگاه سیستان بلوچستان)، سال 96
- مقاله و سخنرانی در مورد علامه حافظیان از مشهد تا کشمیر، دانشگاه تهران، سال 97
- مقاله رابعه شاعر ایرانی از تولد تا ….
- مقاله مهستی شاعر رباعیهای ناب
- مقاله پروین اعتصامی بانوی شعر و شعور
در عرصه رسانه:
- ساخت فیلم تلویزیونی با عنوان «بانوی شعر» توسط صدا و سیما با حضور اینجانب ۳۳ دقیقه
- ساخت فیلم تلویزیونی با عنوان «زنان اهل قلم» 31 دقیقه، پخش در شبکه 2، سالهای 83 – 80
- همکاری در ساخت مستند سفیر هدایت (حافظ اسرار) که به ببرسی زندگی و حیات عرفانی علامه سیّد ابوالحسن حافظیان میپردازد
در حال حاضر مشغول تالیف جلد دوم کتاب پژوهشی «حافظ اسرار» هستم.
منتخبی از اشعار سرکار خانم سیده فیروزه حافظیان
بر بارگه عشق
دیشب گذر دل به لب جام مه افتاد
پرواز ملائک همه بر بام شه افتاد
در گنبد مینا همه جا نور رضا (ع) شد
تصویر همه آئینه در شامگه افتاد
یکباره زمین نور شد و غرق ستاره
در سینهی تنگم نظری زان نگه افتاد
از لطف رضایم (ع) تب سوزان چه فرو خفت
تا چشم دلم پر زد و بر بارگه افتاد
درد دل تنگم همه شد غرق شفایش
عشق آمد و دل مست، در آن دامگه افتاد
فیروزه شدم شاعر شیرین سخن عشق
چون نام رضایم (ع) به زبان گاه و گه افتاد
لب گل بشکفد از صوت داود
(به امید و آرزوی ظهور حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه)
به هر سو جلوه گر شد چهره گل
شده دستانسرا از شوق بلبل
به گوش آمد سرود بلبلستان
شده رقصان بهاری در زمستان
لب پیمانهها از عشق جوشید
که ساقی از لبش مستانه نوشید
نظر در نرگسان ناز پیچید
به رویش جلوهی دلدار خندید
نسیم آمد شکن در گیسوی گل
چه عطر پونه آمد بوی سنبل
لب ساقی به غمزه آفرین گفت
چه مرواریدها در انگبین سُفت
شمیم بوستان در جان روان شد
تمام باغ رنگ ارغوان شد
به دست سینه سرخان سرخی گل
حریم عاشقان شد شور بلبل
زمستان رفت وگل آمد به ایوان
بهار آمد چه سوسنها به دامان
سرود سرد غم بشکست لاله
شقایق جلوه گر شد در پیاله
لب ساقی به آوای بهاران
شرابی ریخت در چشم خماران
شراب شوق در پیمانه جوشید
به بزم باده سرزد نور خورشید
صنوبر گیسوانش آتشین شد
که آن یاقوت در زلفش نگین شد
جهان شد بوستانی غرق در گل
به هر سو جلوه گر سیمای سنبل
جهان روشن ز کار لاله کاران
تو گویی روح گل باریده دوران
تو ای جانان من جانها فدایت
به بزم مهر دلها آشنایت
شباب سینهات اوج بهاران
نَفَسهای گلی در زیر باران
کلامت آیههای آسمانی
شکوهت قدرت صاحبقرانی
بوَد بر پای مهرت بوسه زن ماه
تویی بر رمز و راز عشق آگاه
شکسته دوریت آیینهها را
دلِ ما را و قلبِ لالهها را
خدایا کی بیاید روز موعود
زمین آذین شود از صوت داود
لب گل بشکفد از نای داود
که مستیها دهد بر نالهی عود
جهان گردد فروزان از قیامش
شود روشن دل دوران به نامش
عاشورا
هجر گل و کوچ گلستان به پاست
یار صف اراسته ی کربلاست
سوز ستم می وزد از اشقیا
آتش غم خیمه زده در بلا
روز ز اندوه سیه پوش شد
باغ فسرد و همه گل جوش شد
آه شفق رنگ زده آسمان
داغ شده داغ، زمین و زمان
غلغل چاووش رسیده به دشت
حق شده برپا و حریفان به گشت
عشق به جوش و همه یاران به صف
هو به لب و هو به دف و هو به کف
عزم چو کوه و همه آتشفشان
شعله کشد آه، چه دامنکشان
بزم سماع است و چه آوازها
زخمه به بال است و چه پروازها
مثل علی اسوه همت حسین
می شکند سینه ظلمت حسین
آه … حسینم چه حسینی! … حسین!
شاهرگ پیکره عدل و داد
نبض خروشان قیام و جهاد
زنده کند خون تن آفتاب
نور دهد بر بدن ماهتاب
مه به طواف حرم و کوی او
خم شده غم در خم ابروی او
باک ندارد دل تنهاییش
غم نپذیرد شب شیدائیش
در دل و در جان و سرش عشق! عشق!
بر سر نیزه هنرش عشق! عشق!
ای همه حیثیت و آزادگی!
نور خدا، مظهر دلدادگی!
سر به ره تو همه دریا دلان!
باده خور و عربده جو، عاقلان!
بوسه زند لعل لب کهکشان!
بر تن صد پاره دُردی کشان
غنچه چه دلتنگ زخون حسین
لاله شده رنگ ز خون حسین
آه … حسینم چه حسینی! … حسین!
سرخی گلخانه شده کربلا
یکسره افسانه شده کربلا
رود شهادت شده جاری به بین
آب حیات است روان این چنین
چشمه چشمان چه غزل خوان شدند
مردمکان مرثیه خوانان شدند
گنبد فیروزه نگر! خون شده
گردش گردون چه دگرگون شده
ابر پریشان! ز دلت خون ببار
آه که شد هر دو جهان سوگوار
سوگ زده بانوی محمل نشین
دختر حیدر، گل عین الیقین
هجر گل و کوچ گلستان به پاست
روح رسالت به صف کربلاست
می دمد انوار نبی در جهان
خسته دلانند همه جان فشان
مژده هیهات رسید از حسین
وعده میقات رسید از حسین
آه … حسینم چه حسینی! … حسین!
مولا (علیه السلام)
صلای حقی و سالار مولا!
نیستان از دَمَت سرشار مولا!
شکوه دَعوتی آزاده مردی
و دریایی – زلال افکار مولا!
پیام هل اتی آیات نوری
نشان عشقی و هم یار مولا!
توکل کردی و با ذوالفقارت
زدودی خار از گلزار مولا!
ز رستاخیز عدلت لاله رویید
کران تا بیکران خونبار مولا!
به مژگانت که صف در صف بهار است
شدم از نرگست بیمار مولا!
بده ساقی کوثر، باده از نور
که بردارد ز جان زنگار مولا!
سعادت پر زد از آنان که با تو
دورو بودند و دل آزار مولا!
دری از غربت خود باز کن باز
که مستم بهر یک دیدار مولا!
برای تو … مادر
تو را مادر به آن بالا نوشتم
به امروز و به فرداها نوشتم
تو را با یاد لالای شبانه
به روی مخمل رویا نوشتم
تو را ای مهربان با شبنم اشک
به روی برگ گل تنها نوشتم
شکیبائیت را رنگ شقایق
به روی گونه صحرا نوشتم
به غلطان – رود گفتم از دل تو
دل دریائیت آن جا نوشتم
دعایت را به راهم هر شب و روز
به طور سینه سینا نوشتم
تو را من ای نسیم نو بهاران
به ماه و ابر باران زا نوشتم
سرودم آنچه شعر عاشقانه
تو را اول ، خط بالا نوشتم
خدا را دیدم از عمق نگاهت
تو را بر عرش او اعلا نوشتم
بازکن در
باز کن در فاطمه (س) بر تو پناه آورده ام
چشم گریان دامنی غرق گناه آورده ام
فاطمه (س) سوگند بر مژگان خیس ماهتاب
اشکنامه از دل خونبار چاه آورده ام
امشب از چشم علی (ع) جیحون چه می لغزد به تاب
نقش دریا بین در امواج نگاه آورده ام
چاه و نخلستان گواه گریه های حیدر است
ناله های ماه را بر بارگاه آورده ام
در زمین و آسمان عطر تو می پیچد به خاک
غربت پاک تو را از گرد راه آورده ام
سینه دشت شقایق از غم داغ تو سوخت
لاله های سرخ از صحرای آه آورده ام
جان به کف دارم به یاد ظهر خونین حسین (ع)
با دلی سوزان خبر از خیمه گاه آورده ام
ای گل ناز محمد (ص) باز کن در را که من
شاخه ای یاس کبود از صبح گاه آورده ام
گرچه باغ زندگی پژمرد از داغ غمت
من به این در بر بهار تو پناه آورده ام
یک نظر کافی است بر من از نگاه روشنت
ماه بانو! یک غزل در وصف ماه آورده ام
پیام بهشت
بحر وجود است دل فاطمه
حمد و سجود است دل فاطمه
زمزمهی آب، پیام بهشت
نغمهی رود است دل فاطمه
طرّهی غم از دل او رنگ شد
زخم كبود است دل فاطمه
عین و یقین آینهدار الست
هستی و بود است دل فاطمه
بوسهی خورشید به دامان او
نور وجود است دل فاطمه
مادر عشق است به دست بلا
صبر وَدود است دل فاطمه
آیهی تقوی و پیام عفاف
سورهی هود است دل فاطمه
زهد علی (ع) در گِل تسبیح اوست
اوج و صعود است دل فاطمه
سینهاش اسرار حسین و حسن
رمز شهود است دل فاطمه
گر طلبی خانهی امید را
باب ورود است دل فاطمه
چنگ بزن دامن لطفش بگیر
سفرهی جود است دل فاطمه
عطر یاسین
شکوفا شد به گلشن سورهی نور
ز روی دوست یا رب چشم بد، دور
برآمد از فلک گلبانگ تکبیر
که آمد صاحب شمشیر و تدبیر
نگر آیینه پُر آلاله آمد
به شوق او ز دیده، ژاله آمد
نمایان شد علی جان ماه رویت
فروزان شد زمین از آبرویت
چمنزاران ز تو آذین گرفته
نسیم عطر گُل یاسین گرفته
گلستان رُخَت دلخواه دارد
کلامت گوهر الله دارد
نگاه عشق دلداران بسویت
تو در آیینه، دلها محو رویت
شمیم عاشقی، کوی تو دارد
گلاب احمدی بوی تو دارد
تو مملو از بهاران جَنانی
امین حق، امیر مؤمنانی
تو آیین محمّد را پیامی
قیامت قامتی جانا قیامی
فروغ هل اتی باشد به جامت
شکوه اِنّما تفسیر نامت
گُل زُهد تو در سجاده جوشید
به محراب تو نور افشاند خورشید
سحر مسحور ذکرت بود ای گُل
ثنا گوی تو در گلزار بلبل
قیام نور در المؤمنونی
نگین خاتم هُم راکعونی
فراز آتِنای کِبریایی
گُل حُسن و حریم رَبّنایی
ندای حق شوی در قلهی قاف
یَدِ محشر مؤذن، ماه اَعراف
چو در جای نبی خفتی به بستر
ز گردون گُل فرو بارید، اختر
که معراج تو آن شب با نَبی بود
چه حال عشق، با گُل گفتنی بود
ز تو اوج رشادت جلوهگر شد
نهال آفرینش بارور شد
تو باب باغ علم مصطفایی
کلیدِ گنجِ آیینِ وفایی
گُل روی نَبی وصف جمالت
کمال فاطمه توصیف حالت
چو مهری بر دل زهرا شکفتی
حدیث عشق، با جانانه گفتی
حَسَن از حُسن رویت وام دارد
حسین از غیرتت پیغام دارد
گُل تقوای شمع کائناتی
عزیز تشنه کامانِ فُراتی
شب از اشک تو مرواریدها سُفت
ز شط خونِ ظهر کربلا گفت
نفس در سینهها یکسر شده آه
از آن لحظه که نالیدی لب چاه
بگو از حال نخلستان و آن چاه
ز سوز و رمز و راز خویش، ای ماه
که از نوح نبی بالاتری تو
به یرضی و رضاها افضلی تو
که ایثار از رَهَت نشأت گرفته
رفاقت از دَرَت رَفعَت گرفته
بگو تا حال ما سامان بگیرد
غم بیهمدلی درمان بگیرد
علی جان اشک ما و مأمن تو
علی جان دست ما و دامن تو
سر کوی علی (ع)
سَرِ کوی فَرّ و جاهت، همه جلوهی چو ماهت
به زبان چگونه گویم که چه کرده آن نگاهت
دل بی قرار بردی به میان چاه چانه
ز تب لب تو بودش که فتاد قعر چاهت
به رضای حق رضائی تو علی مرتضائی
سببی! که گمرهان را ببری به شاهراهت
به صف سیاه مژگان به هلال ابروانت
بشکست صَفِّ دشمن ز صلابت سپاهت
به توئی که ماه و مهتاب به تب و حریم محراب
دهمت قسم که مولا بدهی به ما پناهت
نَفَسم بریده جانا به هوای خط و خالت
ز نماز شام آخر ز شکوه قبلهگاهت
به فرات و نینوا و به دو چشم دُرفشانت
نظری به حال ما کن به قیام شامگاهت
گل عارض تو حیرت، فکند به نور فطرت
که ندیده باغ هستی صَنَمی چو روی ماهت
تو ز چشمهسار کوثر چو قدم نهی به محشر
همه خیره ماه و اختر ز جلال و عزّ و جاهت
به فروغ دیدگاهت به حریم مؤمنانت
که چراغ میفروزد شب دیدهی سیاهت
تب «فیروزه» دوا کن! به دلش نور ولا کن
که شفاعت از تو جوید و شفا از آن نگاهت
چشمهی نور
ای نسیم کوی طه یا علی (ع)
ای دم پاک مسیحا یا علی (ع)
جوشش سرچشمهی آب حیات
آبشار آیههای بیّنات
جوهر والعادیات شهر عشق
معنی والزاریات بَحرِ عشق
ناشناس کوچههای درد و بیم
آشنای اشک چشمان یتیم
در کلامت آیههای هل اتی
هم اسیر و هم یتیم از تو عطا
تیغ شمشیر تو رحم و عدل و داد
برق خشمش نور بر ظلمت نهاد
ای خطاب آیههای لطف و جود
ای غنی از ذکر و تسبیح و سجود
موج دریای سخاوت یا علی (ع)
اوج آیتهای رحمت یا علی (ع)
عهد و پیمان محمد (ص) را پیام
راز جویان بر قیام تو قیام
ای امانت دار شمع کائنات
راز و سوگند حریم نازعات
ساقی پیمانهی شُربِ طَهور
چشمه و آیینه و نورِ زبور
ای علی آیینهی نور خدا
ای کلید رمزهای مصطفی (ص)
ای وجودت روشنای کوه طور
مهر رویت از نبی بگرفته نور
آیت رحم و مروّت یا علی
ای دلت دریای رحمت یا علی
نقش آیینت بود بر جان ما
تا کند بر ما نظر جانان ما
ای جمالت رَشکِ مهر و آفتاب
بر دل اهل وَلا ای گل بتاب
از کرم شوری بده بر حال ما
کز معانی پُر شود احوال ما
تب انتظار
روح زمین لاله پرپر شده
جوی جنون اشک صنوبر شده
آه شقایق شده آوازها
شیونِ آتش شده پروازها
لاله بهر گوشه گرفته چراغ
دیده اش از عشق بگیرد سراغ
رنگ شب و سینه ی بیدادها
تیره شده آینه ی دادها
عشق شده کشتی طوفان زده
ساحل دل تشنه ی حرمان زده
آینه خونرنگ و پریشان شده
دیده ی نرگس چه هراسان شده
نیل شده یکسره غرق فسون
هست سرازیر به بَحرِ جنون
بطن زمان شعله ی بیداد شد
نطفه ی گل آتش فریاد شد
روز نهان در نگهِ شب شده
آه سحر خسته و پُر تب شده
ضجه ی گل سرزده از کوه طور
کی به تپد سینه ی صبح ظهور
تاب ندارد تبِ بی تاب ما
کی بسر آید شبِ بی خواب ما
کیست زداید غم دل های شب
کیست فروزد تن تنهای شب
لاله شده غرق تب انتظار
تا تو گشایی در باغ بهار
تا که سحر اشک صنوبر شود
یاس پر از عطر مکرّر شود
بزمگاه لالهها
پادشاها دل فدای فره جان پرورت
بوسهگاه خسروان ارزانی خاک درت
حضرت شمس الشموسی! شهریاری شأن تو
تاج سلطانی محمد (ص) میگذارد بر سرت
عشق آل مصطفی میجوشد از دریای تو
عطر احمد میوزد بر بارگاه اطهرت
در نگین خاتمت نور خدایی جلوهگر
غرق حیرت آدمی در راز آن انگشترت
روضه رضوانی تو، بزمگاه لالهها
تربت پاک شهیدان پاسدار سنگرت
جان ما مست تو در آئینهزارِ ارض طوس
نا شکیبان را بنوشان از سبو و ساغرت
شاه شاهان! ضامن آهو! نگاهی کن بما
تا نباشد صید، در خط عدالت گسترت
لحظهای از راه لطفت یا علی موسی الرضا (ع)
از وفا بر من نگر! بر خاک روب سَردَرت
میروم با عشق تو تا بیکران آسمان
میرهم از قید هستی برفراز شهپرت
کیمیا دارد عجب پند و کلام و بزم تو
عالَمی شاها فدای حُسنِ شاعر پرورت
نقش زن «فیروزه» را، بر سینهریز درگهت
نقش زهرایی بزن! شاها به جان مادرت
سلام
سید رضا هستم ۳۴ ساله
خیلی گرفتارم
اگه امکان داره یه راه ارتباطی با خانم حافظیان بمن نشون بدین یا تلفن یا اینستا
میخام یه دستورالعملی یا حرزی از مرحوم حافظیان از دختر خانومشون بگیرم
بخدا دیگه بریدم
تمام راه ها منو بطرف خودکشی و نابودی سوق میدن😔
اجرتون با حضرت زهرا
تلفن من ۰۹۱۹۲۹۰۶۶۴۷