حافظان لوح محفوظ
دکتر حکیمه دبیران (استاد دانشگاه تربیت معلم تهران، شاعر و رئیس سابق دانشگاه الزهرا)
کتاب حافظ اسرار، صص 76-65
** طالب حکمت شو از مرد حکیم / تا از او گردی تو بینا و علیم
** لوح حافظ، لوح محفوظی شود / عقل او از روح محظوظی شود
1064/1 مثنوی
مقدمه
برکت آشنایی با مقام والای استاد فقید شادروان علامه سیّد ابوالحسن حافظیان (ره) از حدود یک دههی پیش، پس از آشنایی با دوست عزیز سرکار خانم فیروزه (قدسیّه) حافظیان شاعر بلندنظر شیرین گفتار، نصیبم گشت. اگرچه از کودکی مشاهدهی تابلوی «لوح محفوظ» و جدول اسامی مبارک حضرت رسول اکرم (ص) را که زینت بخش اتاق کتابخانهی مرحوم پدرم بود، مایهی روشنی چشم و دل میدانستم و گاهگاه کتاب «لوح محفوظ» مرحمتی خود علامه سیّد ابوالحسن حافظیان (ره) به ایشان را تورّقی میکردم.
با آگاهی از کرامات ایشان، چون شفای بیماران به اذن خدا و توجّه و تصرّف آن بزرگوار در بعضی امور و اشیاء به قدرت خدادادی و همچنین شنیدن نکتههایی نغز از گفتار و رفتار ایشان در سفر و حضر، حظّی معنوی مییافتم و چون سالکی عطشان، رمز و راز این توفیقات را پی میگرفتم و با تجسّم ریاضتهای شرعیّه و مجاهدتهایی چون اقامت در جنگلهای «صوفی پوره»، خدمت خالصانه به مردم مسلمان آن خطّه، ساختن مسجد شیعیان در سرینگر کشمیر، ساختن بنای مقدّس برفراز کوه «ترال»، مباحثه با مرتاضان هندی، اذان گفتن و ایجاد فضای روحانی در بتخانه، هم ایمان و اخلاص ایشان در این اقدامات مشهود بود هم نقش حماسی این امور برایم تجلّی میکرد و مرا به تحسین و تمجید آن همه شهامت وا میداشت.
سفر تحقیقی به صوفی پوره
توفیق سفر به کشمیر در فروردین هشتاد و هشت و مشاهدهی شوق و شور خالصانهی اهالی محترم «صوفی پوره» که حاکی از محبّت و معرفت آنان بود و همچنین صدق و صفای گفتار بیبیخاتون آن تنها پیرزن باقیمانده از معاصران آن بزرگوار، برکت دیگری بود که بر شوق اینجانب به مطالعه و تفحّص در رمز و راز زندگی پر افتخار علامه سیّد ابوالحسن حافظیان (ره) افزود. در دیداری که با اهالی دهلی و کشمیر داشتم متوجّه جایگاه و میزان محبوبیّت، جامعیّت فکری ایشان است که شامل اخلاق خوب، تعهّد و زندگی اسلامی و دیگر محاسن اخلاقی وی میشود. گزارش مشروح این سفر و برگذاری سمیناری یک روزه در دانشگاه کشمیر، در سایت خاتون قلم آمده است.
خوشبختانه شرح احوال و آثار آن عبد صالح، دانشمند متّقی، مجاهد نستوه و صاحب لوح محفوظ، بهطور مستوفی، از زبان شیوای خانوادهی محترم و دوستان ارجمند و شاگردان موفّق و قدرشناس ایشان به رشتهی تحریر درآمده است و برای ما و همه مشتاقان مفید خواهد بود. لذا به تکرار آن مطالب نمیپردازم.
لوح محفوظ
اثر بسیار ارزنده علامه سیّد ابوالحسن حافظیان (ره)، به نام «لوح محفوظ»، آمیزهای از عشق و ادب، علم و هنر و به تعبیر شاعرانهی خود ایشان، گهرهایی از خزانهی غیبی است. معظم له دربارهی آن پس از ذکر سابقهی علم اعداد و اهتمام علمای اسلام در تقیّد به اسماء مأثوره و انجام این کار بر وفق دستورات اسلام و تعالیم عالیهی قرآن، فرموده است: «بدان که این حقیر چون سالهای سال را در دشت و دیار به مسافرت و سیر آفاق گذرانیدم و در این علوم و فنون مطالعه نمودم و اساتید بزرگانی دیدم و از این قواعد استفاده نموده؛ و بر پارهای از آنها وقوف یافتم؛ به فکر آن شدم که لوحی مدحیّه و وفقی از اوفاق سرّیّه که مطابق با آیات مبارکات قرآن مجید باشد؛ به یادگار بگذارم و او را به مناسباتی «لوح محفوظ» نام نهادم و آن لوح را از اوّل تا به آخر به مدح و منقبت سرور کاینات محمّد المصطفی صلّی اللّه علیه و آله و سلّم تمام کردم». [1]
منشأ تعبیر لوح محفوظ
در قرآن کریم عبارت «لوح محفوظ» فقط یکبار در پایان سورهی مبارکهی بروج آمده است: «بل هو قرآنٌ مجیدٌ فی لوحٍ محفوظٍ» ( البروج – 21 و 22) و مفسّران بزرگوار در تفاسیر گوناگون روایی و عرفانی، نکتههای لطیفی درباره آن آوردهاند که در جای خود و در پژوهشی مبسوط قابل توجّه و امعان نظر است. از آن جمله مفسّر فقید علامه سیّد محمّد حسین طباطبایی، ذیل آیهی شریفهی مذکور، فرموده است: «روایات در صفت لوح بسیار زیاد و مختلف است، که دربارهی همهی آنها باید دانست که جنبهی تمثیل دارد یعنی امور معنوی را با لسان مادّی مجسّم ساختهاند». [2]
تعبیر قرآنی «لوح محفوظ» در متون ادبی و عرفانی فارسی نیز به کار رفته است و با توجّه به بُعد وسیع معنا و مفهوم آن، نویسندگان و شاعران توانا و خوش ذوق، بحث دربارهی آن را محملی برای یادآوری الطاف أزلی، آفرینش و سرنوشت عالم و آدم، تعلیم اسماء، ودیعت امانت و همچنین مفاتیح غیب و خزائن الهی و لطایفی از این قبیل دانستهاند.
اینجانب که بنابر حکم وظیفه، هفتهای چند روز به مطالعه و تدریس مثنوی معنوی اشتغال دارم؛ برآن شدم تا به مدد انفاس قدسیّهی این عارف بزرگ، به تبیین و توضیح اشعار حضرت مولانا درباره «لوح محفوظ» و ضرورت اهتمام آدمی در شناسایی خویش و حفظ امانت الهی یا به تعبیر مفسّران، «عبادت» یا «عقل» یا «عشق» بپردازم. بدان امید که با یاری خدا از حافظان «لوح محفوظ» و به بیانی دیگر از شایستگان مقام خلیفةاللّهی باشیم. مولانا میفرماید:
گفت و اللّه عالم السّر و الخفی / کافرید از خاک، آدم را صفی
یاد دادش «لوح محفوظ» وجود / تا بدانست آنچه در الواح بود
در سه گز قالب که دادش وانمود / هرچه در الواح و در ارواح بود
تا ابد هرچه که از پس بود و پیش / درس کرد از علّم الأسماء خویش
2649/1 مثنوی
مولانا همچنانکه در مقدّمهی منثور دفتر اوّل مثنوی اظهار داشته، این کتاب شریف را بهمنظور تفسیر و تبیین آیات قرآن کریم سروده است و همواره به الطاف و عنایات حقتعالی دربارهی انسان اشاره میکند و از مخاطبان خود میخواهد که با تزکیهی نفس و تفکّر درست راه رشد و کمال را برای قرب الهی طیّ کنند. لذا میگوید: بشنو از نی که تا در قرارگاه نخستین بود؛ نوایی از او برنخاست و همدم و همنوایی نخواست. امّا به محض جدایی از خانهی اصلی خویش یعنی بارگاه انّا للّه، پای طلب در کوی عشق نهاد و افتان و خیزان در جمع بد حالان و خوش حالان دادِ غربت سر داد و به امید وصل از هیچ کوششی دریغ نکرد و در نشیب و فرازها از پای نایستاد. آری! بشنو از نی که اگرچه سرّ عشق از نالهاش دور نبود؛ امّا آشنای اسرار و محرم گفتاری نیافت. سوخته دلی و دور افتاده از اصل و مشتاق وصلی باید تا بداند که این نای تمثیلی مولانا چه سوزی در درون دارد و چگونه از خود خالی میشود تا نوای عشق را از بند بند وجود سردهد. محرمی باید تا راوی حدیث عشق و راه پرخون را بشناسد و بداند که او در واقع مجنون و شیدای آن انجمن آرای بزم ألست است که آدمیان را به پیمان وفا آزمود. آن یکتای بیهمتایی که در آراستن انسان به لباس خلیفةاللّهی با اعلام «إنّی أعلم ما لا تعلمون» از رازی سر به مُهر پرده برداشت و آشکارا از عشق دوجانبه «یُحبّهم و یُحبّونه» دم زد تا کاینات بدانند «این هنوز از نتایج سحر است» و انسانهایی پیدا میشوند که جز به رضوان خدا نمیاندیشند و در طیّ طریق الی اللّه، برای رسیدن به قرب بیشتر، به هنرمندیها و جانفشانیهای عجیب و زیبایی دست میزنند تا به عصر حاضر که شاهد شور و شوق هجرت و ریاضتهای شرعیّهی امثال شادروان علامه حافظیان باشیم.
آنانکه میگویند شش دفتر مثنوی در همین نینامه جمع شده است؛ سخنی گزاف نگفتهاند که در تمام مثنوی، حاصل هستی شوق است! شور است! حرکت است! سیر الهی است! از خاک رهیدن است! به افلاک رفتن است! از پای نایستادن است! به رقص آمدن و چالاک شدن است! خلاصهی سخن آنکه همهی این حرکات و سکنات، سیر و سلوک و پای طلب در راه دیدار یار نهادن، عنایت خاصّ خود پروردگار، یعنی این کار سترگ، آن مشیّت مطلق را میطلبد و منوط به توجّه و تصرّف آفرینندهای است که ما را خواست تا او را بخواهیم:
چون نباشد عشق را پروای او / او چو مرغی ماند بیپر! وای او
31/1 مثنوی
مولانا در نینامه با اشاره به آفرینش آدمی، راه وصول به کمال خلیفةاللّهی را که مسیری پر نشیب و فراز و مستلزم کوشش و تربیت نفس است، اینجا بهطور خلاصه در عشق میداند و در شش دفتر مثنوی، همین مفهوم را ظاهراً با طرح داستانهای گوناگون و در حقیقت بهطور مشروح، نقد حال خود و مخاطبان خود را بیان میکند:
حاش للّه این حکایت نیست، هین / نقد حال ما و تست این، خوش ببین
2900/1 مثنوی
نقد حالی که در داستانی نشان میدهد نباید فریفتهی دانش اندک خود شد، یا کار پاکان را قیاس از خود گرفت و در داستانی دیگر به ما یاد میدهد که از سرگذشت پیشینیان باید عبرت گرفت، در حکایتی از تفرقه و جهل پرهیز میدهد و با بیان قصّههایی دیگر از تأثیر ایمان، علم، ادب، امید، صبر، اخلاص، راستی، آزادگی و سعهی صدر سخن میگوید. و مجموعه فضایل اخلاقی انسان را که تخلّق به اخلاق الهی یعنی ادای امانت عبودیت و نیابت پروردگار خویش است، عشق مینامد:
هرچه گوید مرد عاشق، بوی عشق / از دهانش میجهد در کوی عشق
2880/1 مثنوی
بلکه هر گامی که در راه وصل و نیل به کمال برمیدارد؛ از عشق نشانی دارد که به فرمودهی مولانا تداوم رفتار عاشق، مستلزم توجّه و پروای عشق است که بی آن یارای پرواز ندارد. مولانا برای توانایی پرواز به افلاک و عوالم معنوی، مخاطب خود را با پیروی از فرامین قرآن کریم، به اندیشیدن میخواند و تفکّر درست را وسیلهیارتقاء به مدارج کمال میداند، اندیشهای که عنایت حق و عطای خاصّ او به آدمی است:
چون در معنی زنی بازت کنند / پَرّ فکرت زن که شهبازت کنند
2870/1 مثنوی
و بر همین قرار، خالصانه به مدد آیات قرآن راه رشد و کمال را تبیین میکند و حقیقت وجودی انسان را به او میشناساند، با این تذکّر که او آینهی تمامنمای جمال الهی است و باید از گرد نسیان و زنگار خُلقیّات حیوانی بری و منزّه باشد تا با تزکیهی نفس نه تنها نور الهی را پذیرا شود بلکه به حکم «سیماهُم فی وجوههم من اثر السّجود»، بازتاب انوار الهی از سیمای او مشهود باشد:
آینهات دانی چرا غمّاز نیست / ز آنّکه زنگار از رخش ممتاز نیست
34/1 مثنوی
مولانا که خود باور دارد «و الّذین جاهَدوا فینا لنهدینّهم سُبلنا» حق است، میخواهد دیگران هم به این فیض نائل گردند، پس به زبانها و بیانهای گوناگون، در لباس داستان و تمثیل به مخاطب خود میگوید که اگر در راه حق کوشیدی؛ از عنایت هدایت او بهرهمند خواهی شد. اگر از نعمتهایی که به تو بخشیده، در راه او نثار کردی؛ بهتر از آن را به تو عطا خواهد کرد. وصول به مراتب بالای این عطا که به صورت بصیرت و مشاهدهی اسرار است به نوع رفتار و میزان خلوص هر سالک بستگی دارد:
نان دهی از بهر حق، نانت دهند / جان دهی از بهر حق، جانت دهند
گر بریزد برگهای این چنار / برگ بیبرگیش بخشد کردگار
2237/1 مثنوی
حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السّلام دربارهی اخلاص فرموده است: قَدً أخلَص لِلّهِ فَاستخلَصه [کسی که موفّق به خودسازی شده است] ( به خدا اخلاص میورزد و خداوند نیز درجات اخلاص او را بالا میبرد) و استاد فقید مرحوم علامه محمّد تقی جعفری در شرح آن میفرماید: «فیض وجودی الهی مطابق رحمانیّت آن مقام أعلی همهی وسائل و راهها را برای هدفهای اتّخاذ شدهی بندگانش آماده و هموار فرموده است و هر کسی به مقدار و چگونگی آگاهی قدرتی که داشته باشد؛ از فیض وجودی الهی برخوردار خواهد گشت». [3]
مولانا در دفتر چهارم از کرامت أولیا و مقام والای عارفانی چون ابویزید سخن میگوید که به إذن خدا از آمدن ابوالحسن خرقانی به جهان هستی خبر داد. سپس ذیل ابیاتی با عنوان «قول رسول صلّی اللّه علیه و آله و سلّم، إنّی لأجد نَفَسَ الرّحمنِ من قبل الیمن»، از آگاهی مردان حق و مصون بودنشان از خطا و سهو در گفتار و ذکر اخبار میگوید، چه آنان و از جملهی ایشان مرحوم آقای حافظیان، به مراتبی از قرب رسیدهاند که به نور الهی میبینند و به نطق الهی سخن میگویند:
«لوح محفوظ » است او را پیشوا / از چه محفوظ است؟ محفوظ از خطا
نه نجوم است و نه رمل است و نه خواب / وحی حق! و اللّه أعلم بالصّواب
از پی روپوش عامه در بیان / وحی دل گویند آن را صوفیان
وحی دلگیرش که منظر گاه اوست / چون خطا باشد چو دل آگاه اوست؟!
مؤمنا «یَنظر بِنور اللّه» شدی / از خطا و سهو آمِن آمدی
1854/4 مثنوی
برای استاد فقید شادروان دکتر سیّد جعفر شهیدی پس از توضیح مختصری در بارهی وحی و وحی دل و اصطلاح صوفیان، بیتی دیگر با همین مضمون تداعی میشود:
مؤمن ار «یَنظر بِنور اللّه» نبود / غیب مؤمن را برهنه چون نمود
1331/1 مثنوی
سپس میافزاید: «از روایت منسوب به رسول (ص) دربارهی اویس چنین نتیجه میگیرد که أولیای حق چنانکه بر خاطر اشخاص اشراف دارند؛ میتوانند از آیندهشان خبر دهند». [4] (با این وصف آنچه از کرامات مرحوم آقای حافظیان نقل میکنند، استبعادی ندارد و آن بزرگوار ملزم به رعایت آداب و سنن منطقی در ریاضتهای شرعیّه بودهاند.)
این فرمایش استاد فقید سیّد جعفر شهیدی نیز ابیاتی را از داستان بازرگان و طوطی را تداعی میکند که مولانا ابتدا مخاطب را از سخن نسنجیده پرهیز میدهد و آن را به منزلهی تیری میداند که از کمان رها شده و برگشتش ممکن نمیباشد، سپس برای دلداری و امیدواری و نشان دادن مقام أولیاء اللّه و قدرت تصرّفشان در امور میفرماید:
أولیا را هست قدرت از إله / تیر جسته باز آرندش ز راه
گفته نا گفته کند از فتح باب / تا از آن نی سیخ سوزد نیکباب
1671/1 مثنوی
در شرح مختصری که ذیل این ابیات در مثنوی معنوی مرحوم محمّد رمضانی آورده شده، چنین آمده است: «بدنهای مرتاضین بزرگ از أنبیا و أولیا به ریاضت و تمرکز قوا به قسمی لطافت یافته که کارِ ملکوت و ملکوت آنان کار بدنهای آنان را مینماید». [5]
استاد فقید مرحوم بدیع الزّمان فروزانفر دربارهی کرامات و خوارق عادت که به قدرت تصرّف از أولیا ظاهر میشود، میگوید: «توجیه این تأثیر به یکی از دو صورت امکان دارد: یکی آنکه عارف در حال حضور به حق و فناء از خود چنان میشود که هر چه بخواهد به قدرت خدا بر دست او جاری میگردد! پس کار، کار خداست و عارف محلّ ظهور فعل اوست. دوم آن است که موجودات به حسب ترتیب در هر یک از مراتب که آنها را «حضرات خمس» میگویند، هستی مناسب آن حضرت دارند… صوفیّه میگویند که هرگاه این نیروی آفرینشگر فعلیّت تمامتر حاصل کند و یا به سبب فنای از اوصاف بشری به قدرت بیکران الهی پیوسته گردد؛ در آن حالت انسان کامل میتواند که در خارج نیز تصرّف کند». [6]
در آغاز دفتر سوّم نیز مولانا با ارادتی که به حسام الدّین دارد، او را به داشتن قدرت الهی منسوب میکند و به مناسبت گریزی هم ایهام گونه به تأثیر تصرّفی شمس میزند، بلکه میگوید ملائک و ابدال همه از حق مدد میگیرند و با پای الهی در هر راهی قدم میگذارند و با دست حق به انجام وظایف مبادرت میکنند:
قوّتت از قوّت حق میزهد / نه از عروقی کز حرارت میجهد
این چراغ شمس کو روشن بود / نه از فتیل و پنبه و روغن بود
قوّت جبریل از مطبخ نبود / بود از دیدار خلّاق وجود
همچنان این قوّت ابدال حق / هم ز حق دان نه از طعام و از طبق
جسمشان را هم ز نور اسرشتهاند / تا ز روح و از ملک بگذشتهاند
8/3 مثنوی
مولانا در تبیین لوح محفوظ، از عقلی سخن میگوید که فراتر از عقل کسبی و هدیهای الهی است، چشمهی آن در میان جان است و از سینهی آدمی میجوشد، و همانست که در جای دیگر با تعبیر حکمت آوردهاست:
منبع حکمت شود حکمت طلب / فارغ آید او ز تحصیل و سبب
1063/1 مثنوی
در اینجا مولانا کسی را که از کتاب و استاد، دانش خود را فرا میگیرد، یعنی دارندهی عقل کسبی را «لوح حافظ» و صاحب عطیّهی عقل برتر را «لوح محفوظ» نامیده است:
عقل، دو عقل است اوّل مَکسَبی/ که در آموزی چو در مکتب صبی
از کتاب و اوستاد و ذکر و فکر / از معانی وز علوم خوب و بکر
عقل تو افزون شود بر دیگران / لیک تو باشی ز حفظ آن گران
لوح حافظ باشی اندر دور و گشت / لوح محفوظ اوست کو زین درگذشت
عقل دیگر بخشش یزدان بود / چشمهی آن در میان جان بود
1963/4 مثنوی
البتّه دریافت این بخشش یزدان و رسیدن به مرتبهی لوح محفوظی را خوردن لقمههای نور میداند و میافزاید:
چون خوری یکبار از مأکول نور / خاک ریزی بر سر نان و تنور
1958/4 مثنوی
در دفتر پنجم نیز پس از آوردن ابیاتی با عنوان «بیان آنکه نور که غذای جانست؛ غذای جسم أولیا میشود»، به حالت مناجات از خدا میخواهد که مرتبهی آن سرخوشان مجلس ربوبی را به ما نیز عطا کند. در ادامهی آن ذیل عنوان «تمثیل لوح محفوظ و ادراک عقل هر کسی از آن لوح، آنکه امر و قسمت و مقدّر هر روزهی وی است، همچون ادراک جبرئیل (ع) هر روزی از لوح محفوظ، نظر خود را اینگونه بیان میکند که جهانیان در پی دریافت حقیقت در تلاش و تکاپو هستند و هر کس با خیال خود به سویی میرود. عقل نیز هر روز در اندیشهی لوح محفوظ و مشاهدهی حقایق غیبی است:
چند حرفی نقش کردی از رقوم / سنگها از عشق آن شد همچو موم
عقل را خط خوان آن اشکال کرد / تا دهد تدبیرها را زان نورد
چون ملک از لوح محفوظ آن خِرد / هر صباحی درس هر روزه برد
بر عدم تحریرها بین بیبنان / و از سوادش حیرت سوداییان
قبلهی جان را چو پنهان کردهاند / هر کسی رو جانبی آوردهاند
328/5 مثنوی
«لوح محفوظ» لوحی که مصون از دگرگونی است. و در معنی آن گفتهاند: أمّ الکتاب است. و گفتهاند: آنچه از گذشته و آینده در آن است. [7] دُرّی است سپید، درازیِ آن همچند میان آسمان و زمین و پهنای آن میان مشرق و مغرب. [8] و حکما گفتهاند عقل فعّال است. مجلسی از شیخ مفید نقل کند: «هر گاه خدا خواهد فرشتگان را بر غیب مطّلع سازد، یا آنان را به پیمبران فرستد، میفرماید تا به لوح محفوظ بنگرند تا آنچه باید کنند، از آن فراگیرند». [9] از عقل اوّل به لوح اعظم تعبیر شده است. امّا در این بیت ظاهراً لوح اعظم تعبیر دیگری است از لوح محفوظ و در جای دیگر از آن به لوح کلّ تعبیر کردهاست:
بهر آن لطفی که حقّت برگزید / کرد بر تو علم لوح کلّ پدید
تا ملائک را معلّم آمدی / دائماً با حق مکلّم آمدی [10]
4 -1563/5 مثنوی
مولانا در دفتر ششم لوح محفوظ را به معنی راز هستی و حقایق غیبی آورده و گفته است که هر کسی را یارای درک و دریافت آن نیست؛ لذا مصاحبت با دوستان جانی را توصیه میکند و میگوید برکت وجود دوستان با معرفت یا به تعبیر بهتر و در مرتبتی والاتر، همواره با یار یگانه همراه بودن، مایهی بصیرت و مشاهدهی اسرار میشود:
جوش نطق از دل نشان دوستیست / بستگی نطق از بی الفتیست
دل که دلبر دید؛ کی ماند ترش؟! / بلبلی گل دید؛ کی ماند خمش
یار چون با یار خوش بنشستهشد / صد هزاران لوح سرّ دانستهشد
«لوح محفوظ» است پیشانی یار / راز کونینش نماید آشکار
چون شد آدم مظهر وحی و وداد / ناطقهی او «عَلّمَ الأسماء» گشاد
2664/6 مثنوی
استاد فقید شادروان دکتر سیّد جعفر شهیدی در شرح این ابیات میگوید: «دوستی که از موهبت ربّانی برخوردار است، دیدار چنین دوست در روزگارِ شبهت، موجب گشوده شدن اسرار است و نشانِ یافتن راه و در امان ماندن از خطرها». [11]
با توجّه به اینکه سخن از بزرگداشت علامه حافظیان (ره) صاحب کرامات عدیده بر اساس ریاضات شرعیّه، عارف وارسته و متخلّص به اخلاق حسنه و مؤلّف شریف آثار ارزندهای چون «لوح محفوظ» و «لوح جُنة الاسماء» است، تداعی نظرات مولانا جلال الدّین، اینجانب را به ذکر نکتههایی چند از مثنوی معنوی رهنمون گردید تا همدلی و همفکری این دو عارف بزرگوار – اگرچه پس از قرنها – در شناخت ارزش والای رموز وحقایقی چون لوح محفوظ تبیین گردد.
بیمناسبت نیست اگر بگوییم دعای شفایافتگان محضر بیریای علامه سیّد ابوالحسن حافظیان (ره)، مایهی فتح و فتوحی گشت تا احوال واقعی طبیبان الهی را که به إذن خدا در بهبود بیماران ظاهری و باطنی که از آنها دعای خیر طلب میکردند؛ توجّه و تصرّفی داشتهاند، از زبان مولانا بازگو کنیم. با اذعان به اینکه علاوه بر اعتمادی که به قول علامه محمّدرضا حکیمی و دیگر دوستان مرحوم حافظیان (ره) دربارهی قدرت و تأثیر توجّه ایشان به افراد داشتم، تشرّف به «مقام حافظیان» در صوفی پورهی کشمیر و استماع گفتار صادقانه و خالصانهی شاهدان واقعی احوال و رفتار آن بزرگوار و اهتمام ایشان بر ادامهی توسّل به وی، بر باورم افزود و حیرتم را بیشتر و همّتم در تدبّر و تحقیق این امر را مضاعف نمود.
مولانا در وصف طبیبان الهی چنین میفرماید:
ما طبیبانیم شاگردان حق / بحر قلزم دید ما را فَانفَلق
آن طبیبان طبیعت دیگرند / که به دل از راه نبضی بنگرند
ما به دل بیواسطه خوش بنگریم / کز فراست ما به عالی منظریم
ما طبیبان فعالیم و مقال / ملهم ما پرتو نور جلال
دستمزدی می نخواهیم از کسی / دستمزد ما رسد از مقدسی
چون طبیبان را نگه دارید دل / خود ببینید و شوید از خود خجل
این طبیبان را به جان بنده شوید / تا به مشک و عنبر آکنده شوید
مثنوی دفتر سوّم بیت 2700 به بعد
در پایان با اخلاص تمام و عرض ادب به ساحت قدسی أنبیای عظام و أولیای کرام، اذعان میدارد که اینجانب با بضاعت مزجات در باب کرامات و مقامات بزرگان، اگر بهمنظور امتثال امر نبود، جرأت وارد شدن به این مقوله را نداشتم و صرفاً با استمداد از انفاس طیّبهی صاحبان کرامت و به شوق اظهار ارادت به محضر پر فیض عالم فاضل، دانشمند متّقی، مجاهد نستوه و صاحب گوهر گرانقدر لوح محفوظ، علامه سیّد ابوالحسن حافظیان (ره)، توفیق نگاشتن این مقاله را از خدای متعال خواستم.
این همه گفتیم لیک اندر بسیچ / بی عنایات خدا هیچیم هیچ
قطره دانش که بخشیدی ز پیش / متّصل گردان به دریاهای خویش
1882/1 مثنوی
منابع و مآخذ:
قرآن کریم.
جعفری، محمّدتقی، 1361، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، جلد دهم، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1365.
جعفری، محمّدتقی، 1365، از دزیا به دریا، انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، تهران.
حافظیان، سیّد ابوالحسن، 1386، شرح و تفسیر لوح محفوظ، چاپ هفتم، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران.
حکیمی، محمّدرضا، 1382، مکتب تفکیک، انتشارات دلیل ما، قم.
شهیدی، سیّد جعفر، 1379، شرح مثنوی، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران.
طباطبایی، سیّد محمّدحسین، 1376، تفسیر المیزان، ترجمه سیّد محمّدباقر موسوی همدانی، چاپ ششم، انتشارات رجاء و امیرکبیر، تهران.
فروزانفر، بدیع الزّمان، 1361، شرح مثنوی شریف، انتشارات زوّار، تهران.
مولوی، جلال الدّین محمّد، 1319، مثنوی معنوی، به همّت محمّد رمضانی، انتشارات کلالهی خاور، تهران.
مولوی، جلال الدّین محمّد، 1366، مثنوی معنوی، تصحیح رینولد الین نیکلسون، انتشارات مولا، تهران.
پانوشت
[1] حافظیان، 1386 هـ.ق، ص 28.
[2] طباطبایی، 1376، ج 20، ص 608.
[3] جعفری، 1361، ص 206.
[4] شهیدی، 1379، ج 8، ص 274.
[5] مولوی، 1319، دفتر اوّل، ص54.
[6] فروزانفر، 1361، جزء دوم از دفتر اوّل، ص 669.
[7] تفسیر تبیان، از انس بن مالک.
[8] مجمع البیان.
[9] بحار الانوار، ج 54، ص 370.
[10] نقل از شهیدی، 1379، ج 9، ص 28.
[11] شهیدی، 1379، ص 28.
لینک دانلود مقاله: حافظان لوح محفوظ
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.