شیخ مجتبی قزوینی خراسانی «جوهر روحانی» (1318 ق – ۱۳۸۶ ق)
علامه محمدرضا حکیمی
مکتب تفکیک، صص 258 – 241
از رهگذر خاک سر کوی شما بود
هر نافه که در دست نسیم سحر افتاد
1- متعقّل سترگ
عالم ربّانی، و متألّهِ قرآنی، و جوهر روحانی، و مربّی بزرگ، و متعقّل سترگ، جامع معقول و منقول، حضرت شیخ مجتبی قزوینی خراسانی از «متألّهان زبدهی قرآنی» در سدهی پیشین است. وی سومین کس از سه رکن بزرگ «مکتب تفکیک» است در سدهی چهاردهم هجری قمری. یاد کردیم که عالمان و فاضلان و مطّلعان و آگاهان بسیاری – به سائقههای معارفی دینی و تربیتهای خالص اعتقادی – دارای مذاق تفکیک بودهاند و هستند (هم در سدههای پیشین و هم در سدهی چهاردهم تا هماکنون، و در همهی جاها و حوزهها، اگرچه خود به این نام و عنوان توجهی نداشته یا بدان خوانده نشده باشند)، لیکن سیّد موسی زرآبادی قزوینی و میرزا مهدی اصفهانی خراسانی و شیخ مجتبی قزوینی خراسانی را بدین امر تعلّقی ویژه است.
شیخ مجتبی قزوینی خراسانی، به سال 1318 ق. در قزوین، از مادری صالحه تولد یافت. پدر وی، حجّةالاسلام شیخ احمد تنکابنی نیز از عالمان بود و از شاگردان و خواصّ عالم عابد و متّقی بزرگ، حاج میرزا حسین خلیلی تهرانی (م: ۱۳۲۶ ق).
2- استادان استاد (1)
– در نجف اشرف
شیخ پس از تحصیلات مقدّماتی، در سنین جوانی، بههمراه پدر به «نجف اشرف» مشرّف گشت، و در حدود 7 سال در آن سامان مقدّس بماند، و از استادان و عالمان بزرگی کسب فیض کرد:
(1)- سیّد محمّد کاظم یزدی (م: ۱۳۳۷ ق).
(2)- میرزا محمّد تقی شیرازی (م: ۱۳۳۸ ق).
(3)- میرزا محمّد حسین نائینی (م: ۱۳۵۵ ق).
گفتهاند به معیّت مرحوم آیة الله العظمی حاج سیّد ابوالقاسم خوئی (م: ۱۴۱۳ ق)، مدتی از درس میرزا محمّد حسین نائینی نیز بهرهمند گردید. در یکی از نامههایی که میرزای نائینی، برای میرزای اصفهانی نوشته است، ذکر حاج شیخ مجتبی قزوینی آمده است.
3- مشرق انوار قرآنی
شیخ سپس به قزوین بازگشت. و دو سال در زادگاه خویش بماند. در این مرحله از عمر خود بود که به مربّی بزرگ، دانای حقایق و اسرار، عالم به معارف قرآنی و واجد آن معارف و متعقّل در آن معارف، حضرت سیّد موسی زرآبادی قزوینی (م: 1353 ق) – که شوهر خواهر وی نیز بود – رسید، و با تعالیم او پا به دایرهی عوالم انسانیّت و شناخت آن عوالم گذاشت، و در راه کسب «علم باطن» افتاد، و بسیاری از «علوم محتجبه» را نیز از وی بیاموخت، و به ریاضات و مجاهدات شرعی بپرداخت، و به سیر «عوالم الهی» روی آورد. همین استاد بود که وی را – از همان اوان – به سستی مبانی معارف غیرقرآنی واقف ساخت، و روی دل او را از فلسفهی یونانی، و عرفان هندی، و اشراق گنوسی و اسکندرانی، و فلسفهها و عرفانهای امتزاجی، به سوی مطلع «حکمت یمانی» و مشرق «انوار قرآنی» بگرداند.
4- استادان استاد (2)
– در قم ومشهد مقدّس
شیخ سپس به قم آمد و 2 سال نیز در این شهر علم بماند، و از درس خارج شیخ عبدالکریم یزدی (م: ۱۳۵۵ ق) استفاده کرد. آنگاه رخت به مشهد کشید، و در آستانهی فیّاض ولایت رضوی ماندگار گشت، و در آن سامان از این استادان بزرگ بهرهمند گردید:
(1)- آقا بزرگ حکیم شهیدی (م: ۱۳۵۵ ق).
(2)- حاج میرزا محمّد آقازادهی کفائی خراسانی (م: ۱۳۵۶ ق).
(3)- شیخ اسدالله عارف یزدی.
(4)- شیخ موسی خوانساری (مؤلّف حاشیهی «مکاسب»).
(5)- میرزا مهدی غروی اصفهانی خراسانی (م: ۱۳۶۵ ق).
(6)- حاج آقا حسین طباطبائی قمی (م: ۱۳۶۶ ق).
5- چهل سال تدریس (فقه و اصول اجتهادی، فلسفه و عرفان انتقادی، معارف خالص قرآنی)
شیخ مجتبی قزوینی خراسانی، پس از گذراندن مراحل یاد شده، و بهرهمندی کامل از شعب مختلف علوم معقول و منقول، و کمالپذیری با ریاضات و عبادات، خود انسانی بزرگ و مربّیی کامل گشت و در شمار کاملان و بزرگان عالمان باطن در آمد. وی از سال 1347ق در حوزهی مشهد شروع به تدریس و تربیت طلاب و فاضلان کرد، و 40 سال در مرکز علمی مشهد بدین مهم اشتغال داشت. و دهها و دهها تن عالم و فاضل و مدرس و واعظ و محقق و مؤلف را در سایه مهرآیین خویش بپروراند. و در خلال گفتن درسهای گوناگون در فقه و اصول و فلسفه و عرفان انتقادی و اخلاق اسلامی و معارف قرآنی، و تبیین و تحکیم مبانی «مکتب تفکیک»، به صورتی پدروار و با رفتاری مهربار به حال و احوال طلاّب میرسید، و با آنان با تواضع و افتادگی بسیار سلوک میکرد. او زندگیی بسیار ساده داشت، و با این چگونگی گاه از نیازهای خود چشم میپوشید، و آنچه را میتوانست به طلبهای تنگدست برساند میرسانید. این بود که شیخ بزرگوار که خود نمونهای مجسم از تقوی، و نفسکشی، و اعراض از مال و منال و جاه و مقام و شهرت و نعمت دنیا بود، برای هر طلبهی محصّلی، و هر پویای اسوهجویی، مایه تسلّایی بود گرانقدر و تأثیرگذار. وی در برخورد با طلاب شخصیت آنان را هماره رعایت میکرد و به سادات احترامی ویژه میگزارد.
6- در افق اجتماع
شیخ در تکالیف سیاسی و اجتماعی – بهموقع و با شور و اعتقاد – اقدام میکرد، و در مبارزات و درگیریهای دینی – سیاسی اقدامگر بود، و بیهیچ پروا پا به میدان مینهاد. اشتغال مداوم او به اذکار و اوراد و عبادات و ریاضات [1] و استغراق او در عوالم روحی (خَلَسات)، و تعقّل مستمرّ، او را از اقدامهای لازم باز نمیداشت، لیکن هدفگرا و آرمانخواه بود، و اخلاصورز و تهی از هر خواسته و خواهانی [2]. از اینرو از مشوب – گشتن کارها به امیال و اغراض و انحراف از اهداف دلسرد میگشت و دنبال آن را وا مینهاد. به امور مسلمانان و نابسامانیها میاندیشید و از آن چگونگیها رنج میبرد، و بهویژه از قلّت «تقوای لازم» و «تعهّد مُلزِم»، در برخی از روحانیّین دل خونی داشت، و از استاد خود میرزای اصفهانی نقل میکرد که آن بزرگ نیز از این بابت دلی خونین داشته است و غمی گران میخورده است.
7- آثار
آثار وی را باید بیشتر در زحمات 40 سالهی او در تدریس و تعلیم و تربیت شاگردان بسیار دانست. او اصول (سطح و خارج) و فقه (سطح و خارج) و متون مهم فلسفه و فلسفهی انتقادی و معارف ناب قرآنی را تدریس میکرد، و در کار تربیت خواستاران و تعلیمطالبان میکوشید. روش تدریس او در حکمت و فلسفه بسیار آموزنده، و پرورندهی استعداد و نشاندهندهی راه «تفکّر اجتهادی» در «مقام تعقّل» بود. [3] و این چگونگی بهطور نمایان در آثار چاپ شدهی وی منعکس نگشته است. و این امر مایهی افسوس است. امّا آثار مکتوب وی:
1- «بیان الفرقان» (به فارسی)، در 5 جلد:
جلد اول، در بیان «توحید قرآن» و فرقهای آن با توحید فلسفه و عرفان و ذکر هشت فرق بسیار مهم:
(1)- علم خداوند.
(2)- حدوث عالم.
(3)- مسئلهی بدا.
(4)- جبر و تفویض.
(5)- قضا و قدر.
(6)- سعادت و شقاوت.
(7)- هدایت و ضلالت.
(8)- دعا.
جلد دوم، در بیان وحی و نبوّت از نظر قرآن کریم، و فرقهای آن با تعریف وحی و نبوت به مشرب فلسفه و عرفان، و نیز بیان وجوه «اعجاز قرآن» و مهمترین وجه آن (معارف نو آیین).
جلد سوم، در بیان معاد خالص قرآنی (معاد جسمانی)، و وجوه فرق و تفاوت آن با معادهای تصوّری فلسفی و عرفانی (معاد برزخی و مثالی)، و – از جمله – ذکر پنج اصل، که «معاد قرآن» مبتنی بر آنهاست:
اصل اوّل: حدوث عالم و کیفیّت خلقت آن.
اصل دوم: خلقت انسان و عوالم آن.
اصل سوم: خلقت حضرت آدم (ع).
اصل چهارم: تناسخ (و ردّ آن).
اصل پنجم: امکان خراب شدن عالم و خلقت عالم دیگر.
جلد چهارم، در بیان نقش اساسی معصوم (ع) در هدایت اصلی، و ضرورت رجوع به معصوم برای فهم درست قرآن و هدایتیابی از قرآن کریم، و بیان حدیث نبوی مسلّمُ الصّدور «ثَقَلَین»، و ردّ مطالب سخیف و مردود غزالی، در کتاب «القِسطاسُ المستقیم» دربارهی عدم احتیاج به معصوم (ع).
جلد پنجم، در بیان و تحلیل مسائل «غیبت معصوم»، و «رجعت»، و «شفاعت»، و تبیین احادیثی دربارهی «غیبت» و «ظهور» و «قیامت»، و توضیح علایم این دو حادثهی سترگ که خلط شده است.
2- رسالهای در معرفةُ النّفس، شامل:
بیان نظریّه ارسطویی و نقد آن.
و نظریّه «مادّیة الحدوث بودن نفس» و نقد آن.
و نظریة مادّیین دربارهی نفس و نقد آن.
و سرانجام تبیین معرفةُ النّفسِ قرآنی.
3- رسالهای در نقد علمی و فلسفی اصول یازدهگانهی ملاصدرای شیرازی، در مبانی فلسفی خویش.
4- نسخههایی در برخی علوم غریبه.
8- یاد آوری چند نکته
در اینجا اموری باید یاد آوری کنم:
1- شیخ استاد ما معتقد بود که طالب معارف تحقیقی باید مبانی و مطالب قوم را نیز بداند. از این جهت خود سالها در خدمت استادان مختلف به تحصیل فلسفه و عرفان پرداخته بود، و از اساتید بزرگی چون آقا بزرگ حکیم شهیدی، نیک استفاده کرده بود. با این استاد مسلّم و مشهور فلسفه تا آنجا مأنوس شده بود که وی نسخه کتاب «اشارات» خود را پشتنویسی کرده به شاگرد کوشا و فاضل خویش هدیه کرده بود.[4]
2- شیخ استاد میفرمودند، مرحوم آقابزرگ مدتی خارج فلسفه (مانند خارج اصول و خارج فقه) تدریس کرد، و میفرمود میخواهیم مطالب را با نظر اجتهادی بسنجیم، و خارج از محدودهی متون و فضای حاکم بر آنها، و بدون تحت تأثیر قرار گرفتن نسبت به مقام علمی و شهرت مؤلّف، آنها را مورد بحث قرار دهیم (عبارات به تقریب). و میفرمودند، ایشان (آقا بزرگ حکیم) مدتی «خارج اسفار» گفت، و مطالب اسفار، از جمله مسئلهی «اصالة الوجود» را از دیدگاههای مختلف مورد بحث و رسیدگی و رد و قبول قرار داد. و در این درس آراء موافق و مخالف را مطرح میکرد، و خود نیز نظر میداد، و میدان را دربست به نظر موافق نمیسپرد.
3- بنابر نظر یاد شده، شیخ استاد خود متون فلسفی را تدریس میکرد، و درسی جاذب و عمیق داشت، و گاه متون و منقولات را تطبیق میکرد و مورد تدقیق قرار میداد. آری، او خود از نخبگان اساتید فن و از پختگان وادی معقول بود. و این بهجز ویژگیهای روحی دیگری بود (مراحل تهذیبی و ریاضات شرعی) که داشت و موجب میشد که تسلّط بهتری بر عقلیات و عرفانیات داشته باشد. و بایده گذرا عرض کنم که پارهای اشارات که از وی دربارهی دو نمط آخر «اشارات» شنیده شد، در هیچ جا ندیدیم که اهل تخصّص و تبحّر از آنها چیزی دریافته باشند. و این از نقطههای ناشناخته است در زندگی و شخصیّت علمی و حجم روحی و بعد معارفی او.
9- آیةالله العظمی میلانی و درس اسفار شیخ مجتبی قزوینی
پیرو مطرح ساختن این موضوعات، در شرح زندگانی و خصوصیّات این بزرگان، نقل این خاطره بجاست:
مرحوم شیخ استاد – رضوانُ الله تعالی علیه – در 15-10 سال آخر عمر، درسها را در منزل میگفتند. در یکی از روزهای درس اسفار(درس «سفر اول» که دوستان فاضل نیز شرکت داشتند. اینجانب «سفر چهارم» را نیز تنها خدمت ایشان میخواندم)، مرحوم آیة اللهالعظمی حاج سیّد محمّد هادی میلانی (م: 1395 ق) تنها و سرزده وارد شدند. ایشان در اوایل اقامت در مشهد، در کارهاشان، با مرحوم شیخ استاد مشورت و از ایشان نظرخواهی میکردند (چون بهطبع، شیخ به اوضاع مشهد واردتر بودند). آنروز نیز برای همین منظور آمده بودند. درس تازه شروع شده بود و چند سطری خوانده بودند. صفحات 90 تا 95 بود، از اسفار چاپ سنگی قدیم. هر روز حدود یک صفحه – چند سطر کم – از آن چاپ میخواندند. آن روز درسی بهکمال گفتند. رسم شیخ استاد بر این بود که چون به هنگام درس مهمانی میرسید، از طلاب عذرخواهی کرده درس را تعطیل میکردند. آنروز به عکس عمل کردند: از آقای میلانی عذر خواستند و سخنانی به این مضمون گفتند: «رفقای درس از راههای دور میآیند، اگر اجازه بدهید درس را ادامه بدهیم…». مرحوم میلانی مُبادی آداب بود، استقبال کرد و تأکید بر اینکه درس را بفرمایید. بدینگونه درس ادامه یافت، حتی از یک صفحه چند سطر افزون، درس تمام شد. و ما فوری برخاستیم و در آمدیم تا وقت آقای میلانی بیشتر گرفته نشود. شیخ استاد به رسم خود تا دم در به بدرقهی طلاب و دوستان آمدند. دم در به بنده فرمودند، چون آقای میلانی تنها آمدهاند، شما باشید تا در برگشتن ایشان را همراهی کنید (و من به خدمت کردن به عالمان و استادان علاقه داشتم، و شیخ استاد این را میدانستند).
حدود نیمساعت در کوچه قدم زدم، که آقای میلانی بیرون آمدند، و با حاج شیخ خداحافظی کردیم و من فوری درشکهای پیدا کردم و با آقا سوار شدیم. آقای میلانی فرمودند، کروک را بکشید و من با کمک درشکهچی کروک را کشیدیم. همین که درشکه به راه افتاد، بیدرنگ، گفتند عجب درس پاکیزهای عجب پاکیزه! (تعبیر پاکیزه که چند بار تکرار کردند از خود ایشان است). عرض کردم، بله آقا، ملاحظه فرمودید… اگر چیزی خدمتتان عرض شده است خلاف واقع است. فرمودند، نه، پاکیزه، پاکیزه – بعد اضافه کردند: – پس چطور رد هم نکردند، میگویند ایشان فلسفه را رد میکند. عرض کردم، این را هم ظاهراً خلاف خدمتتان عرض کردهاند، اگر گفتهاند که ایشان مطالب را ناقص و دست و پا شکسته میگوید، تا قابل رد باشد، و سپس فیالمجلس هر طور شده آنها را رد میکند، هرگز اینطور نیست. ایشان درس فلسفه را – تمام و کمال – میگوید و ادامه میدهد، و هر 15 تا 20 روز یکبار، هنگامی که فصول و مطالبی تمام میشود، و حق مطلب از نظر تدریس علمی ادا میگردد، و میخواهند وارد مطلب دیگر و فصل دیگری بشوند، هر جا مطلب اشکالی داشته باشد، یادآوری میکنند، که این مبانی و مطالب و دلایل – طبق بحثهایی مستند که عرضه کردهایم – ناتمام است. چون ایشان بحثهایی عمیق دارند که اصحاب درس ایشان با آنها آشنایند و آن مبانی را میدانند و از نقدها و نقضها آگاهند، با ارجاع به آنها نظرهای انتقادی را گوشزد میکنند، و سپس وارد بحث بعدی میشوند، و بهکمال مطالب را شرح میدهند و گاه مدتی درنگ میکنند تا ابعاد گوناگون بحث، و وجوه یا دلایل فلسفی و عرفانی، روشن شود و حق مطلب ادا گردد. و حتی گاه دیگر کتب و مدارک را میآورند، و همهی جوانب مطلب را میسنجند و تکمیل میکنند. مجدّد آقای میلانی تعریف و تأیید کردند.
سپس گفتم: درس معارف قرآنی هم دارند که جداست، و روز پنجشنبه و جمعه گفته میشود. اساس آن درس بیان اصول معارف قرآنی است. نهایت هر جا به بحثی فلسفی و عرفانی مربوط شود، بدان بحث نیز اشاره میکنند، و موارد نقد و اشکال و عدم انطباق و نابجایی تأویل را یادآور میشوند، و ایشان طلاب و فضلا را از «تعبّد در عقلیّات» و «تقلید در معارف» پرهیز میدهند. میگویند مطالب معارف و اصول چنان نیست که در آنها تعبد و تقلید روا باشد، و بگوییم چون بزرگی گفته است پس باید پذیرفت (نقل مطالب و عبارات بهتقریب). [5]
این هم خاطرهای بود که ثبت آن را دوستان میخواستند. و روشن است که تأیید شخصی چون آقای میلانی حجت بود. مرد خلافگو نبود و نیازی نیز به خلافگویی نداشت و تأیید ایشان برای ما دلگرمکننده نیز بود. چون آقای میلانی خود از اساتید مسلّم فلسفه بود و فلسفهدانی ماهر بود، و شاگرد مبرّز و منحصر به فرد صاحب «نهایةُ الدّرایة»، و منظومهی «تُحفةُ الحکیم» (که برخی آن را بر منظومه سبزواری ترجیح دادهاند) بود. حضور ذهن فلسفی ایشان نیز قوی بود. یک روز خدمتشان بحثی به میان آمد در مورد نظریّهی مرحوم ملاصدرا، دربارهی «مادّیةُ الحدوث» بودن نفس، ایشان وارد بیان مطلب و تشقیق صور آن شد… و نشان داد که تا چه اندازه بر مطالب قوم تسلّط دارد.
10- معرفت النّفس انتقادی
افسوس که کتاب شیخ استاد دربارهی نفس و معرفت نفس و نقل اقوال در آنباره، با نقص و ابرامهای مستند و علمی، هنوز به چاپ نرسیده است. در آنجا مقام علمیِ فلسفی و عرفانی ایشان بیشتر بروز یافته است، لیکن در کتاب «بیان الفرقان» بنای کار بر اشارات تمهیدی بوده است، به منظور توضیح فرق مسائل بر مبنای قرآنی و بر مبنای فلسفی و عرفانی. و در این کتاب «مقدمات مطویّة» بسیاری هست که نیاز به ذکر دارد. در واقع باید کاری کارستان مانند کار ارزندهای که شهید مطهری، دربارهی کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» انجام داده است، در مورد این کتاب نیز انجام بیابد، بهویژه دربارهی جلد اول و سوم آن، در مباحث توحید و معاد؛ و مقدمهای تحلیلگر ابعاد مسائل و روشنگر آفاق مطالب بر آن افزوده گردد.
11- به سوی ملکوت
و سرانجام این عالم ربّانی و انسان قرآنی، پس از مدتی بیماری معدی – که به احتمال قوی از شدت ریاضات و اعتیاد به «جوع» عارض وی شده بود – در روز ۲۲ ماه ذیحجّهی سال ۱۳۸۶ هجری قمری (مطابق 14/۱/1346 هـ .ش)، از جهان دیده فرو بست و در صحن عتیق رضوی (صحن انقلاب)، در جانب شمال غربی، به خاک سپرده گشت – رحمةُ الله علیه و رحمةً واسعة.
و اینجانب در قصیدهای به عربی (در حدود 70 بیت)، که در بیان مرام «مکتب تفکیک» سرودهام، از مقام این آموزشگر بزرگ معارف آسمانی نیز ستایش کرده و ادای حقی نمودهام؛ اینک ابیاتی از آغاز آن قصیده:
علومُ النّاسِ کلِّهِمُ هَباءُ
سِوی ما عَلَّمَتهُ الأنبیاءُ
حقائقُ أودَعُوها فی کُهُوفٍ
لِتَکشِفَ عن مَداها الأوصیاءُ
بَصائرُ تَبزُغُ الأرواحُ مِنها
کما بَزَغَت بِمَطلَعِها ذُکاءُ
علومٌ مُرسَلاتُ قَد تَبَدّی
لها مِن فیضِ مُرسِلِها رُواءُ
فَخُذها مِن مطالِعِ نورِ وَحیٍ
تَجِدها لا یُغَطّیها العَماءُ
فنورٌ، ثُمّ نُورً، ثُمّ نورٌ
مِن الأنوارِ جاءَ لَها بَهاءُ
ففی الوحی التِّهامیِّ اهتِداءٌ
و فی البرقِ الیَمانیِّ الضِّیاءٌ
و ابیاتی در مقام شیخ استاد:
فیا شیخَ المعارفِ و المعانی
أفِض ممّا أفاضَ لک الوِلاءُ
مِنَ القُرآنِ علماً مُستَبیناً
لِمُقتَبِسِ الهُدی مِنهُ اصطِلاءُ
فَدَوماً قد قَبَستَ العلمَ دَوماً
من «الوحیِ القدیمِ» و لا خَطاءُ
بیانُ الفرقِ جاءَ علی یَدَیکُم
فُبِالفُرقانِ لاحَ الاهتِداءُ
و کم عَلَّمتَنا زَیفَ المَبانی
فَبَانَ الحَقُّ لَیسَ بِهِ التِواءُ
و مرثیهاى شیخ استاد را سرودم، و در آن سروده از کمبود چنان مربیانى دردگزارى کردم، آن را برای خوانندگان این مقال میآورم:
کعبه ناپیدا شد اى یاران، دلیل راه کو؟
شب فرو گسترد تاریکى، فروغ ماه کو؟
یوسف مصر دل افتادهست اندر قعر چاه
آن که یوسف را برون آرد ز قعر چاه کو؟
آن که دیدارش خدا را یاد مى آورد یاد
ویژه هنگامى که از دل مى کشید «الله» کو؟
کو دگر در این جهان، آگه دلى صاحب کرم
آن شفیق مکرمت آثار دل آگاه کو؟
واجد اسرار علم سرّ و انواع فنون
آن در اقلیم معانى، والى جمجاه کو؟
قلب او بُد صاحب سرّ «دعاى مستجاب»
آنکه بودش اینچنین قربى در این درگاه کو؟
صاحب «فرقان حق» اندر «بیان معرفت»
آنکه مى آموخت «تفکیک» ره از بى راه کو؟
آنکه در طور ولایت ز اقتباس نور دل
بر فراز قلّه خورشید زد خرگاه کو؟
آن که در کیش ارادت، از راه اخلاص و صدق
چهر دلبر مى شدش پیدا، گه و بیگاه کو؟
شعری دیگر (شعری زیبا)، در رثای حضرت شیخ – قَدَّسَ اللهُ سرَّهُ القُدّوسی -از شاعر معاصر، سیّد علی موسوی گرمارودی (بههمراه جملاتی چند، از خود شاعر، در مقدّمهی شعر):
به مناسبت آغاز بیستمین سالگشت رحلت اُسوهی تقوی و حرکت [6]، و جامع معانی برکت، شیخ الشّیوخ سلسلهی توحید و عشق، سیّدُ العرفا [7]، حضرت حاج شیخ مجتبی قزوینی خراسانی – نَوَّرَاللهُ مَضجَعَه – :
پیر ما، کآینهی صبح جهانآرا بود
همچو غم، گرم، کنار دل ما، با ما بود
سَحَر و آینه و آب، در آمیخته داشت
از پس پیرهن و خرقه، دلش پیدا بود
روح خُنیاگرِ غم بر تن خاکیش روان
چشمهای را به سر رهگذری، مأوا بود
چون نسیم سحری آینهی بیرنگی
داشت با خویشتن و در سفر دریا بود
جانش از لطف و صفا، خرقهی گل میپوشید
بر تنش گرچه، پلاسینه قبا، دیبا بود
گرچه میداشت بُنِ خرقه، بهاران پنهان
باغ در باغ، گل از هر نفسش پیدا بود
پیر ما در پس صد قاف قناعت میزیست
بینشان، همدم آن پیر خرد، عنقا بود
آسمتن بود و زمین بود، ولیکن او را
در میان دل و در سینهی من سکنا بود
همچو خورشید به هر جای که بنهادی پا
از ارادات، سر این ذرّه، بن آن پا بود
برّهی گمشدهی دشت جفا من بودم
او مرا همچو شبان بود و مرا موسی بود
او که با خویشتن از غار تهیتر میزیست
کوه بود از غم یاران و چه پا برجا بود
پیر ما میکده از بادهی خورشیدی داشت
کاتش سرخ، در آن، در قدح و مینا بود
یا رب آن چشمه کزان آینه میرُست کجاست؟
آنکه آتشکده با آب روان، یکجا بود
12- شیخ و اشاراتی گذارا به «علوم اسرار»
در این پایان، نمونهای از نوشتهی وی را، در تقریظ «لوح محفوظ»، اثر بدیع مرحوم آقای حاج سیّد ابوالحسن حافظیان مشهدی به نظر میرسانیم:
تقریظ مرحوم آیةالله حاج شیخ مجتبی قزوینی رضوان الله تعالی علیه بر لوح محفوظ علامه حافظیان
بسم الله الرحمن الرحیم
بعد الحمدلله تعالی و الصّلوة علی محمّد حبیب الله و علی آله آل الله
بر عموم برادران دینی مخفی و مستور نماند که علماء دوره ی اسلامیّت که از برکات اشعه ی حضرت خاتم الانبیاء و المرسلین صلی الله علیه و آله الطاهرین جامع علوم وفیره و صنایع بدیعه و حاوی مراتب سنیّه و راقی بدرجات رفیعه از معالم آثار نبویّه بوده اند چنانچه از تتبع مجامع متکفّله ی احوال آنها معلوم و مشهود میگردد در هر عصری از اعصار بتقدیر الله المتعال سلسله ی هر یک از صاحبان علوم مشارٌ الیهم منتظم و منسلک در حبل المتین مظاهر اسماء حضرت احدیّت جلّت عظمته بوده و خواهد بود الی یوم القیامه و بحمدالله تعالی در این اعصار هم بقیّة السّلف از آنها در محالّ عدیده حاضر و موجود میباشند و مستعدین از اهل ایمان از برکات علوم آنان مستفید و مستفیض بوده و خواهند بود ان شاء الله تعالی و از جمله اشخاصی که نعم الخلف از جمله ی علوم سابقین میباشد سیّما در علم شریف اعداد که از علوم خفیّه سابقین است و نتایج عجیبه ی نافعه شرعیه از آن مستفاد میشود برای اهلش چنانچه خاتم الحکماء و المحققین میرداماد طاب ثراه در کتاب جذوات اشاره فرموده عالیجناب قدّوسی القاب السیّد التقی المتقی و المصفّی الهیّ صاحب مقامات رفیعه از علم و عمل مولانا السیّد ابوالحسن الموسوی المشهدی است ابقاه الله تعالی لترویج الآثار الاسلامی که الحق و الانصاف مورد توجه علماء اعلام و عمر شریف خود را صرف در اکتساب مراتب رفیعه از علم فرموده و اوقات عزیز ایشان مقسوم در اصلاح مهامّ از مشکلات اهل ایمان و از جمله آثار بدیعه ی این سیّد جلیل که مصدق مراتب سامیه ی ایشانست این لوح معظم میباشد که مزایا و خواص آن نزد اهلش بیّن و مبیّن است سزاوار است عموم طبقات قدردانی نعمت وجود ایشانرا نموده و از برکات انفاس قدسیّه مشارٌ الیه خود را مستنیر فرمایند فانّه اهل لذلک و یلیق به الاقتفاء فی اعماله و افعاله و الله الموفق لکلّ خیر و صلّی الله علی محمّد و آله اولها و آخرها و السّلام علی اخوانی المؤمنین و رحمه الله و برکاته.
مجتبی قزوینی
پانوشت
[1]- از جمله ریاضتهای مداوم او «جوع» بود، و هنیئاً له …
[2]- باید در اینجا اشاره کنم که در نهضت اسلامی اخیر، حرکت وقیام قطر خراسان و پیوستن این قطر به نهضت، بهصورتی محسوس، از دخالت حضرت شیخ – قده – مایه گرفت. و البته اینهمه به منظور تحقق یافتن اهداف اسلامی و قرآنیی بود که از نخست وعده داده شده بود.
[3]- در این دوتعبیر: «تفکّر اجتهادی» و «مقام تعقّل» نیک بیندیشید، و به ژرفی غور کنید، و در راه «خودسازی عقلانی» و «صیرورت شناختیِ» خویش از آنها غفلت نورزید، مرعوب کسی نشوید (خداوند به شما هم عقل و اندیشه داده است)، و به تقلید از استاد یا مؤلّف یا فیلسوفی قناعت نکنید، و همواره مشعل «تعقّل مستقل» و «اجتهاد شناختی» را از دست ننهید.
[4]- در نوشتن زیستنامهی شیخ استاد، از نوشتهی فرزند ایشان، حجّة الاسلام، حاج شیخ حبیب الله احمدی خراسانی نیز استفاده شد.
[5]- نیز پیوست 14 ملاحظه شود.
[6]- اشاره است به اقدامهای مبارزاتی حضرت شیخ.
[7]- تعبیر «عرفا» دربارهی امثال حضرت شیخ – یعنی متألّهان قرآنی خالص – با نظر به اشتقاق از «معرفت قرآنی» است، که قابل قیاس نیست با «معرفت عرفانی». و عارفان راستین بهحقیقت اینان بودند، و هر کس شناختی و معتقداتی چون اینان داشت و دارد.
لینک دانلود مقاله: جوهر روحانی؛ شیخ مجتبی قزوینی خراسانی
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.