استاد محمدرضا حکیمی: مرحوم حافظیان، در حوزهی مشهد، با کسانی چند دوست گشت، از جمله مرحوم حاج شیخ مجتبی قزوینی، و همین دوست بود که با ذکر مقامات و کرامات و علوم سیّد موسی زرآبادی، وی را متوجّه آن عالم عامل و مربّی کامل کرد. و همین چگونگی باعث گردید تا آقای حافظیان به دلالت و همراهی حاج شیخ مجتبی قزوینی به قزوین مسافرت کند، و به محضر حضرت سیّد نیز برسد و به کسب مسائل و مراحلی بس مهمتر از آنچه تا آن هنگام بدان رسیده بود نایل آید.
مرحوم آقا، به خواهش یکی از دوستان (حجة الاسلام و المسلمین حاج شیخ عزیز الله عُطارِدی قوچانی) شرحی بسیار کوتاه دربارهی زندگی خویش – با قلمی ساده و صمیمی – مرقوم داشته است. خوب است بخشی از آن نوشته را در اینجا بیاورم:
در سال ۱۳۴۸ قمری، به اتفاق مرد بزرگ، حاج شیخ مجتبی مدرّس قزوینی – طاب ثراه – برای ملاقات و زیارت استاد بزرگ و سیّد جلیل، حضرت سیّد موسی زرآبادی – طاب ثراه – به قزوین مسافرت نمودند … آنچه در مدت گذشته به آن موفّق شده بود، گویا مقدّمه بود از برای رسیدن به آن سیّد بزرگوار. بعد از آن، به ترقّیات کاملی موفق گشت، و صاحب مکاشفات و ضمیری روشن شد، و قوّهی ارادی او قوی گردید، که آثار و علائمش بر همه ظاهر گشت. سالی یک مرتبه به سفر به قزوین موفق میشد.
منبع: مکتب تفکیک، صص 270 – 279
علامه حافظیان، جریان سفر به قزوین و رسیدن به مرحوم سیّد موسی زرآبادی را – اشاره وار – در ابیاتی ذکر فرمودهاند که شماری از آن ابیات در اینجا آورده میشود:
بعد حمد خدا و نعت رسول (ص)
با درود و سلامهای قبول
از بزرگان دین نمایم یاد
حق کند روح آن بزرگان شاد
ای جوان! خدمت بزرگان کن
نفس اماره را به فرمان کن
بهر خدمت همیشه حاضر باش
گر قبولت کنند، شاکر باش
این نخود، خود به خود نخود نشده
تا نه بی خود شده است خود نشده
گوش بگشا روایتی گویم
روح افزا حکایتی گویم
مجتبی شیخ عالم و استاد
صاحب معرفت، قرین سداد
اگه از حکمت ائمه دین
واقف رازهای شرع مبین
واجد سرّ حکمت ایمان
اوستاد معارف قرآن
در جوار رضا (ع) به فیض خفی
گشته آگه زحکمت رضوی
برگذشت از علوم عرفانی
وز رسوم و فنون یونانی
جان سوی مطلع حقایق داشت
سر به درگاه علم صادق (ع) داشت
از خراسان چو خور فروزان گشت
چون فروزان ز علم قرآن گشت
بُد مربی به جمع اهل صفا
راه آموز سرّ مُلک بقا
روزگاری که یار من بودی
متوجه به کار من بودی
روزی از روی لطف و مرحمتی
بعد شرحی و مدح و منقبتی
گفتی از گفته های گاه و گهی
که نگویند کسی به سال و مهی
دادی از جان و دل جوانی را
حضرت شیخ اصفهانی را
خدمتش کردی از دل و از جان
پنج سالت گشت قدر بدان
هر چه باید از او رسد برسید
دهمت از صمیم قلب نوید
حالیا یک سفر به قزوین کن
قلب پاکیزه را تو تزیین کن
یک تن از اولیاء بیا و ببین
اوستادی بزرگ و پیر مبین
بین چه دریای علم و فضل و کمال
واقف رازها ز قبل سؤال
متخلق به خلق و خوی نبی (ص)
هر چه خواهد دلت از او شنوی
اولین، نیت زیارت کن
پس به شاگردیش اطاعت کن
نه سری و جُنید بغدادی
سیّد موسی که بُد زرآبادی
راد مردی بزرگوار و علیم
صاحب نفس مطمئن و حکیم
متّحد، متّفق، شدیم روان
تا رسد دستمان بر آن دامان
سال هجرت رسیده به چهل و هشت
که چنین روز آمد و بگذشت
چون رسیدم به خدمتش، حیران
شدم از آن فرشته انسان
نور از صورتش بُدی ساطع
لمعاتٌ لوامعٌ لامع
خُلق او خِلقتی ز خُلق عظیم
نفس او بهجتی ز نفس کریم
در حقیقت نمونه ای ز امام
گه رکوع و سجود و گه به قیام
گه به درد عوام همدرد او
گه به هر جمع همچو یک فرد او
بگرفته است ز سر تعظیم
از خدای علیم او تعلیم
موسوی دست و عیسوی مسند
به شریعت، شریعت احمد (ص)
حامی علم و عدل و رفق و وداد
ماحی ظلم و جور و استبداد 1
علم او را چسان کنم تعریف
که نگردد حقیقتی تحریف
من ز علمش کجا توانم گفت
خاصه زان علم ها که بود نُهفت
من زخُور آفتاب می دیدم
در حقیقت حجاب می دیدم
بگذرم از بیان حال او
نَدَرم پرده مقال او
مَنّ و سلوی ز سفره اش خوردم 2
ظرف خود پُر نمودم و بردم
لوح “صد در صد” از یکی وردش
بردم از یک نظر ز شاگردش 3
یک نگه او نمود و گفت بگو
«وحده لا اله الا هو»
«سیّد ابوالحسن حافظیان»
…………..
1- اشاره به رساله مرحوم زرآبادی در تأیید مشروطیت.
2- به احتمال قریب به یقین، مراد مرحوم آشیخ علی اصغر شکرنابی وحدتی (م ۱۳۵۷ ق) که از شاگردان و تربیت یافتگان برجسته مرحوم زرابادی بوده است، رجوه شود به رساله «زهد مجسم».
3- «وَ أَنزَلنا عَلَیکُم المَنَّ وَ السَّلوى کُلُوا مِن طَیّباتِ ما رَزَقناکُم وَ ما ظَلَمُونا وَ لکِن کانُوا أَنفُسَهُم یَظلِمُونَ» (بقره/57)
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.