مرحوم آقای میرزایی قمی از قول سید مرتضی فرمود: «یک سال در شب 13 رجب (شب ولادت مولی علی امیرالمؤمنین علیه السلام) از موکل ملکی یکی از اسماء حسنی به نام … که نزد او حاضر شده بود، خواست به او عیدی بدهد. موکل پاسخ داد: 109 بار بگو لا اِلهَ اِلّا هُوَ و بار آخر (یعنی دفعه 110) بگو لا اِلهَ اِلّا هُوْ جمعا 110 بار، زمان ساعت اول روز سیزده رجب بین سپیده و طلوع (تلفظ اولی هُوَ و تلفظ دومی هُوْ)».
(تهران، نقل این واقعه 1380/3/17 ولادت حضرت زهرا علیها سلام الله منزل آقای میرزایی قمی)
منبع: علوم اسراری، ص 79
جمعا 110 مرتبه «لا اله الا هو» بگو به این ترتیب:
109 مرتبه لا اِلهَ اِلّا هُوَ
1 مرتبه لا اِلهَ اِلّا هُوْ
شعری که موکل برای سید مرتضی حاج سید جوادی خواند
مرحوم آقای میرزایی قمی در شب 13 رجب سال 1367 هـ.ش برایم نقل کرد که یک سال در شب ۱۳ رجب با استاد سید مرتضی حاج سید جوادی در یک جا بودیم که موکل اسمی از اسماء آمد و ظهور پیدا کرد و با آوای بلند شعری نسبتاً طولانی حدود بیست بیت به صورت چکامه در مدح و منقبت مولا علی امیرالمؤمنین علیه السلام خواند که بیت اول آن چنین بوده است:
مرکز دایرهی هستی ملک و ملکوت *** نوری از اصغر انوار على شد موجود
سید مرتضی به موکل گفت: «تو کی هستی؟» پاسخ داد: «من … هستم» (نام و هویت خود را بیان کرد) سپس مکالماتی بین آنها انجام شد. از آن چکامهی طولانی فقط همین یک بیت در حافظهی آنها باقی ماند گویا بقیهی ابیات از صفحهی ذهن پاک شده بود.
مرحوم آقای میرزایی قمی از من (نصیری سوادکوهی) پرسید آیا میتوانی بر همین وزن و قافیه در مدح مولا علی چکامهای بسرایی؟ به او پاسخ مثبت دادم و در زمانی دیگر شعر ذیل را سرودم و تقدیم کردم. آن سروده چنین است:
مرکز دایرهی هستی مُلک و ملکوت * نوری از اصغر انوارِ على شد موجود
آنکه ذرات وجودش همگی آیت حق * ساکنان حرم عرش به پایش به سجود
گشت مولود به بیت الله، يَعسُوب الدین * خانه زاد است علی، کعبهی پاک معبود
ای که جانها همه از عشق تو در آتش و سوز * سوزش عشق تو آتش زده ارکان وجود
نتوان گفت جدایی تو ز حیّ دیّار * ای که حق با تو و همواره تو با حقِّ وَدُود
گشت اِتمامِ نِعَم از قِبَل نور علی * چون از او آیه أكْمَلْتُ لَكُم حق فرمود
ای تویی پایگه دانش و عشق و عرفان * ز تو شد جام تجلّی، ز تو شد کشف و شهود
تویی آن حَبلِ متین در همه ادوار و زمان * چلچراغی تو به تاریکی این چرخ کبود
ای که تو اَوَّل مَنْ اَسْلَم و صَلّی بودی * یار در آیهی تطهیر دَرِ راز گشود
يوسف و يونس و یعقوب ز انوار تواند * هم بِراهیم خلیل الله و هم صالح و هود
یوشع و شیث و سلیمان همه آگه بودند * بوده انگیزه آنان به قُدُومت مقصود
جوشد از سینه عارف شرر جانکاهی * که زد آتش، دل و آن فرقِ سرِ خون آلود
ای که گشته است ولایت سپرِ حصنِ حصین * ای که شد بارگهت، نام، مقامِ محمود
ای که از هیمنهات قلب هُژبران لرزد * ناله داری دلِ شب خوش سخنی با معبود
طایر قدس تویی، جلوه ده ای نور خدا * ای تو در وادی عرفان همه کشفى و شهود
ای ولی اللهِ مطلق ز غبار خشمت * منهدم لشکر طاغوت و فنا هر نمرود
آن شب تار که برخاست نوای فُزْتُ * آری ای کنز الهى شدهای تو مفقود
از غم و رنج تو ای حجت حق خون گریم * آه آن سینه رحمان که ز ما شد مسدود
یا علی کِلْکِ «فتوّت» نتواند شِمُرَد * حرفی از دفتر غمهای دلِ درد آلود *
* دیوان اشعار «سیمای عمر» فتوّت نصیری سوادکوهی، انتشارات مروی، تهران، ۱۳۶۹، ص۹۶
منبع: علوم اسراری، صص 86 و 85
عالی بود ممنون از مطالب خوبتون